سالشمار زندگي دكتر عباس زرياب خويي
سالشمار زندگي دكتر عباس زرياب خويي
تهيه و تنظيم : محمد شكراله زاده
به بهانه معرفي مجموعه شعر «بهشت هم به جهنم!
(حبيب حسننژاد/ نشر ماهابه/ هنر پارينه/ 87)
اكبر اكسير
نيما يوشيج، پيشگوي فيلسوف در زماني كه هنوز شعار دهكده جهاني مك لوهان جهاني نشده بود و اينترنت و ابررسانهها را نديده بود، فارغ از انفجار اطلاعات و جهان رسانهها حرفهاي همسايه مينوشت و به آيندة شعر فارسي نظر داشت. او در جايي گفته بود: »از يك دهكوره هم ميتوان جهاني شد« و اين سخن نيما امروز به حقيقت پيوسته است. اين سخن اميدبخش نيما چراغ راه شاعران جوان شده و شعر معاصر از وراي سالها به امروز رسيده و اگر هنوز جهاني نشده باكي نيست. باش تا صبح دولتش بدمد!
***
اگر تهران را مركز ادبي ايران بناميم، شاعران تهراننشين حق دارند خود را تيولدار شعر معاصر بخوانند. چرا كه اگر حركتي بوده، تحولي ايجاد شده و رشدي در حوزة شعر مشاهده ميشود، همه را مديون جماعت مركزنشين هستيم. شاعران شهرستاني در اين بين پيشمرگان شعر محسوب ميشوند. چرا كه يا ناتمام ميمانند يا در جست و جوي نام تهراني ميشوند و شهرستان را با تمام مشكلات ومحروميتهايشفراموشميكنند.
اگر آمار دقيقي از شاعران و گردانندگان نشريات ادبي و ناشرين مجموعه شعرهاي تهراننشين داشته باشيد، متوجه خواهيد شد كه نود درصد آنها خود شهرستاني بودهاند كه به مرور زمان »بچه تهرون« شدهاند و ديگر وقعي به شاعران شهرستاني نميگذارند. اگر سردبيرند، به تلفن آنها جواب نميدهند. اگر ناشرند، كتابشان را چاپ نميكنند و اگر هنوز شاعر ماندهاند، شهرستاني بودن خود را انكار ميكنند. اينجاست كه شاعر جوان شهرستاني يك عمر تحقير ميشود و اگر نهادهاي فرهنگي محلي نيز حمايتشان نكند، به كلّي از هرچه شعر و شاعري است متنفر ميشوند. اگر در تهران مؤسسهاي با امكانات دولتي شروع به چاپ كتاب شعر ميكند، اول سراغ دوستان و آشنايان ميرود، بعد اگر حوصله و بودجهاي باقي ماند، شعراي شهرستاني را به ياد ميآورد. آنهم افراد سفارشي را.
در 10 سال گذشته نشريات وزين ادبي با توجه به خريد معاونت فرهنگي به كتابخانهها و ادارات ارشاد ميرسيد و اعضاي انجمنهاي ادبي را با اخبار و آثار روز ادبي آشنا ميكرد كه الحمدلله آن هم قطع شد و تنها كورسوي اميد شهرستانيها به خاموشي گراييد. ماهنامههاي ادبي به طرق مختلف، بويژه عدم امكانات مالي تعطيل و يا به سالنامه بدل شدند و به جز چند نشريه خصوصي و نيمه دولتي و دولتي، ديگر خبري از مجلات ادبي نيست. از بين شاعران شهرستاني، آنها كه مسلح به رايانه هستند با وبلاگنويسي و نشر الكترونيكي توانستهاند همديگر را در چهارگوشه ايران رصد كنند و آنها كه داراي چنين امكاناتي نيستند، در انجمنهاي محقر ادبي ولايت خود به مرور شعرهاي خود مشغولند و از ماهيت شعر امروز ايران و جهان بيخبر ماندهاند.
***
حضور شاعران پرشور انجمن ادبي شمس شهرستان خوي در آستارا فرصت مناسبي بود جهت آشنايي با شاعران جواني كه يكپارچه شور و شوق بودند، اما دريغ از واگذاري يك اتاق يا يك سالن كوچك جهت اين عزيزان. »حبيب حسننژاد« شاعر و مسئول انجمن ادبي شمس، شاعر وارسته و دردمندي بود تشنة حرفهاي تازه با مجموعه شعري كه بوي شهرستان داشت: »بهشت به جهنم«... با غزلهايي رشكانگيز كه خبر از شاعري خوشفكر داشت.
تلاش بيوقفه جناب حسننژاد، چراغ شعر را در شهرستان خوي روشن نگهداشته است. او مشوق خوبي براي شاعران جوان اين شهرستانبهحساب ميآيد و ايكاش نهادهاي فرهنگي، بويژه اداره ارشاد خوي، قدر حسن نژادها را بداند و به فعاليتهاي ادبي اين جوان دل شاعر بها بدهد تا انجمن ادبي شمس، شاعران بزرگي را در آينده داشته باشد.
***
در مجموعه شعر »بهشت به جهنم« با نوعي از غزل امروز مواجهيم كه به شعر اجتماعي معروف است. شعري دردمند و متعهد به حرمت انسان معاصر. شعري كه با انسان قد ميكشد و فريادگر آيندهاي روشن است.
كم كم تمام قصه غمانگيز ميشود
دارد بهار عاطفه پاييز ميشود
در ما غرور خسته يك قوم سر بدار
قرباني قساوت چنگيز ميشود
حس ميكنم كه سايه پشت سر تو نيز
شكلي شبيه خنجر خونريز ميشود
از تيشه چاره سازتر اما نمانده است
شيرين دوباره قسمت پرويز ميشود
زندانيان زندگي دشنه و دليم
وقتي ز عشق و عاطفه پرهيز ميشود
(ص 24 كتاب)
***
* مروري بر شعرهاي اين دفتر، حبيب حسننژاد را شاعري رو به رشد نشان ميدهدكه براي رسيدن به زباني مستقل ميكوشد. او پيله غزل را براي پرواز انديشههايش تنگ ميبيند و ميخواهد به فضاهاي تازهاي در شعر امروز برسد. او حرفي براي گفتن دارد. اين را تأكيد ميكنم كه او اگر بپويد و بپايد، صداي زخمي گلوي تغزل خواهد شد و جاي خالي منزويها را پر خواهد كرد. با حمايت خود، او را به ادامه راه دلگرم سازيم تا انجمن ادبي شمس خوي، شاعران خوشفكر و گرانقدري را به جامعة ادبي ما تقديم نمايد. حبيب حسننژاد از اين هم بالاتر خواهد نشست. اين نام را به خاطر بسپاريد و اين رباعي تلخ را به خاطر:
هر جاي زمين جنازه، هر جا مُرده
دنيا: نفس بُريده، در جامرده
شاعر اما هنوز بالا ميرفت
از شانة واژههاي در ما مرده
برگرفته از : روزنامه اطلاعات شماره2473
نقد و بررسي كتاب "سربداران كوچه و بازار"
جميل موحدخويي سال 1310 در شهرستان خوي متولد شده و فارغالتحصيل رشته مهندسي كشاورزي از دانشگاه تهران و اولين دوره رشتههاي روزنامهنگاري، هنرهاي دراماتيك و مديريت و علوم اجتماعي همين دانشگاه است.
كتاب »"سربداران كوچه و بازار«" او در قطع وزيري و 400 صفحه، با شمارگان 3 هزار نسخه و بهاي 60 هزار ريال توسط انتشارات ميكائيل و اشجع در سال 1385 به چاپ رسيده است.
كتابهاي »"بستك و خليجفارس«"، »دادگاهي در هگتان«" و "»مسجدالاقصي و بيتالمقدس« از جمله آثار منتشر شده جميل موحدخويي هستند.
گفتگو با »روحى افسر« مترجم
روزنامه ايران ـ گروه فرهنگ و هنر ـ ساير محمدى:
"»گرسنگان"« عنوان كتابى شامل دو نمايشنامه به قلم ويليام سارويان است كه با ترجمه روحى افسر چاپ و نشر شده است. "»آماتورها"« مجموعه داستانهاى كوتاه دونالد بارتلمى را نيز به دنبال آن ترجمه و به بازار فرستاد. "»عجائب«" رمانى از شروود انرسون است كه با ترجمه وى از سوى انتشارات نيلوفر راهى بازار شده است.
روحى افسر متولد 1332 خوى، در رشته اقتصاد از دانشگاه تهران ليسانس گرفت. "»انفيه دان باگومبا"« مجموعه داستان كورت ونه گات و رمان "»سفيد برفى«" از دونالد بارتلمى و چند عنوان كتاب براى نوجوانان را نيز آماده چاپ دارد.
> خانم روحى، معيار شما در انتخاب يك كتاب براى ترجمه چيست؟
\ كتاب هايى كه من تاكنون ترجمه كرده ام، غالباً بنابه پيشنهاد ناشر بوده است. يعنى مدير انتشارات كلاغ سفيد مجموعه اى از كتاب هاى نويسندگان مختلف را براى چاپ و انتشار تدارك ديده، كه من از ميان اين مجموعه كتاب ها، چند اثر را براى ترجمه انتخاب كرده ام.
> از ميان چند عنوان كتابى كه تاكنون ترجمه كرده ايد، كدام يك را بيشتر مىپسنديد؟
\ من مجموعه داستان "آماتورها" از دونالد بارتلمى را خيلى دوست دارم. به نوعى همه آثار بارتلمى را دوست دارم. اما رمان عجائب اندرسون را هم مىپسندم به خاطر اين كه موضوع اين داستان با شرايط جامعه امروز ايران هماهنگى زيادى دارد. وقتى كسى اين رمان را مى خواند احساس مىكند رويدادها عيناً در جامعه ما اتفاق افتاده است.
> اطلاع داريد كه اغلب رمان هاى ونه گات در ايران ترجمه و منتشر شده، گويا يك مجموعه داستان كوتاه هم از او چندى پيش منتشر شده است.
\ رمان هاى ونه گات را آقاى بهرامى ترجمه كردهاند و جامعه كتابخوان ونه گات را با رمان "»سلاح خانه شماره پنج«" مى شناسد. مجموعه داستانى هم كه از او ترجمه و منتشر شده "»اپيكاك«" نام دارد. ونه گات در مجموع دو كتاب از داستان هاى كوتاهش منتشر كرده كه هركدام 24 داستان دارند. من "»انفيه دان باگومبا"« را با همه داستان هاى كوتاه اين مجموعه ترجمه كرده ام.
> داستان هاى كوتاه بارتلمى هم بخشى به قلم خانم مقانلو ترجمه شده بود.
\ خانم مقانلو »"زندگى شهرى«" بارتلمى را ترجمه كرده اند كه انتخابى از داستان هاى كوتاه نويسنده است. اما "»آماتورها«" ترجمه همه داستان هاى يك كتاب است، كتابى كه خود نويسنده اين داستان ها را در كنار هم آورده است. اين كتاب شامل بيست و يك داستان است.
> اقتصاد و ادبيات چه رابطه اى با يكديگر دارند؟
\ زمانى كه من درس دانشگاهى ام را تمام كردم، دستيار كسى بودم كه مشغول نوشتن كتابى در زمينه اقتصاد بود. غير از اين در زمينه اقتصاد من هيچ گونه علاقه اى نداشتم و ندارم. در حوزه اقتصاد هم هيچگونه فعاليتى نداشتم. اما علاقه ام به ادبيات و ترجمه آثار ادبى در زمان تحصيل پيدا شد. كلاً ادبيات را دوست داشتم و مدتى هم در مركزنشر دانشگاهى در زمينه فرهنگ فارسى كار مى كردم.
عباس زرياب خويي نيم قرن نسخه شناسي، تأليف و تحقيق
عبدالله اصفهاني
بخش پاياني
عباس زرياب خويي
نيم قرن نسخه شناسي، تأليف و تحقيق
بخش5
عبدالله اصفهاني
عباس زرياب خويي
نيم قرن نسخه شناسي، تأليف و تحقيق
بخش4
عبدالله اصفهاني
عباس زرياب خويي
نيم قرن نسخه شناسي، تأليف و تحقيق
بخش3
عبدالله اصفهاني
به بهانه انتشار
مجموعه لالاييهاي كودكان ايران
كتاب «لالالالا گل پونه» (محموعه لالاييهاي كودكان ايران) اولين كتاب از مجموعه پنج جلدي "فولكلور كودكان ايراني" است كه توسط دكتر حميد سفيدگر شهانقي، پژوهشگر فرهنگ عامه و فولكلور، طي 20 سال گردآوري، پژوهش و نگارش، و در قطع جيبي با جلد شوميز توسط انتشارات قصيده منتشر شده است.
ترانههاي كار در آذربايجان، افسانههاي محلي ايران، روش پژوهش علمي و شيوه نگارش آن ، جشن شب يلدا، شرح حال و آثار شاعران و نويسندگان ايران و جهان، فولكور و توريسم، فرهنگ عناصر افسانههاي آذربايجان، از كتابهاي ديگري است كه توسط اين پژوهشگر حوزه فرهنگ عامه منتشر شده است.
اخيراً نشريه »كتاب هفته« وابسته به خانه كتاب ايران گفتگويي را با اين فولكلور شناس خويي انجام داده است كه شما را به مطالعه آن دعوت مي كنيم:
عباس زرياب خويي
بخش2
عبداله اصفهاني
نيم قرن نسخه شناسي، تأليف و تحقيق
عباس زرياب خويي
عبداله اصفهاني
بخش1
زنوزي متخلص به فاني
از شخصيت هاي برجستة علمي و مورخ نامي در آذربايجان
بخش دوم
دكتر ميرجليل اكرمي
زنوزي متخلص به فاني
از شخصيت هاي برجستة علمي و مورخ نامي در آذربايجان
بخش اول
دكتر ميرجليل اكرمي(1)
تجلي عشق در ديوان آقاسي
بخش پاياني
دكتر خداويردي عباس زاده
آن سالهاي نيامدني...
يحيي رحيمي
روزنامه نيم نگاه شيراز ـ 5خرداد88
سن و سال كه بالا مي رود، عينيت آيه اي، دريافت خبري، نداعي خاطره اي، خواندن شعري، نوشته اي، از يك دل نشسته ساليان كودكي، تو را به آن روزهاي نيامدني مي برد، خود را در ميانشان مي بيني، در حضورشان زانو مي زني، برايشان »از جدايي ها شكايت مي كني« تمام قامتت از درد و دريغ سرشار مي شود تا مقوله ديگر...
هفته نامه »اورين« با گوشه چشمي كه استاد »بهروز نصيري« به مراد و استاد هميشه ام مولانا سيد »محمدحسن ناصحي« داده بود به جان ملتهب من آتش زد. »بهروز« همدرد و هم صداي ساليانم، صاحب كلي تحقيق و تحليل در محدوده اي خودي آزار و غريب نواز است و استاد »ناصحي« كه از چهارم ابتدايي تاكنون نه در مقام معلم بلكه مرادم تا هنوز، غزل پردازي عاشق و فرهيخته اي ششدانگ و آشنا به زبان دلهاست، چقدر آرزوي بوسه بر دستانش را داشته باشم خوب است؟
از لحظه اي كه نام نامي اين دو جان شيرينم را، ياران »اورين« بر دلم نشانده اند، روزنامه نيستم، شيراز نيستم، منزل هم نيستم، سراغ مرا از محله امامزاده، دبستان شاهپور، كوچه يديلر بگيريد، پاي آن ديوارهاي كاهگل، كنار آن سفره هاي خالي و مردمي محروم كه از ميانشان برخاسته ام و مدام خدا خدا كرده ام كه بتوانم فريادگر آرزوهاي برآورده نشده آنان باشم...
آيا هزاران هزار نوشته هايم از تحقق آرزوهايم نشانههايي دارند؟ اگر نه از ما با گذشت ياد كنيد...
براي تسكين آلام مثل هميشه زنگ تلفن سنگ صبورم »صدراي« نازنين [استاد ذوالرياستين] را به صدا درآوردم شعر مولانا ناصحي را از اورين برايش جاري كردم. پيشنهاد كردند با چند و چوني در پيشاني شعر، آن را براي حشر و نشر تقديم كنم. مردش نبودم در هامش اظهارنظر »شهريار« شعرمان درباره »ناصح« كلمه و كلامي بيايم. شعرش را مي آورم هر چند »بهروز« از ميان كارهاي قديمي شاعر، برگرفته اند ولي در سطر و ستون هميشگي »يادداشتهاي...«، صدرا جان ميبخشند هميشه اهل بخشش بودهاند.
* * *
بنشين
شاعر: سيدمحمدحسن ناصحي
نام هنري: ناصح
محل زندگي: تهران
نفسي در برم اي سلسله مويم، بنشين
بنشين تا غم دل با تو بگويم بنشين
اي ز راه آمده خواهم كه به باران سرشك
گرد راه از گل روي تو بشويم بنشين
بس سخن هاست مرا بر دل و از شدت شوق
بغض بسته است كنون راه گلويم بنشين
در فراق تو عزيز دل من، ساقي چرخ
زهرها ريخته در جام و سبويم بنشين
بعد عمري كه به رخسار تو اي چشمه نور
نور باران شده كاشانه و كويم بنشين
گر جهان پر شود از حور و پريزاد و ملك
جز تو، اي برتر از انديشه، نجويم بنشين
تا بر آن شانه چون عاج تو بگذاشته سر
عطر آن طرّه طرار ببويم بنشين
چند گويي كه پريشان بود احوال رقيب؟!
من كه صد بار پريشان تر از اويم بنشين
گفت »ناصح« كه گرم سر رود اندر ره دوست
نماينده دانشگاه آزاد خوي در مسابقات جهاني روبوكاپ چهارم شد
با خبر شديم تيم روباتيك قارتال دانشگاه آزاد اسلامي واحد خوي موفق گرديد در ليگ Deminer manual مسابقات بين المللي روبوكاپ Iran Open 2009 مقام چهارم را به دست آورد. در اين مسابقات كه زير نظر دانشگاه آزاد اسلامي و روبوكاپ ايران از 15 لغايت18 فروردين ماه سال جاري در دانشگاه شهيد رجائي قزوين برگزار شد، نزديك به 400 تيم از اقصا نقاط جهان شركت داشتند و اين امر ارزش كسب چنين مقامي را دو چندان مي كند.
آقاي محمد خوشبختلو دانشجوي كارشناسي الكترونيك دانشگاه آزاد شبستر، اهل خوي، دارنده مقام دوم مسابقات روبوكاپ كشوري (سال 86 ) و مقام يازدهم جشنواره خوارزمي (آبان 87) از اعضاي اصلي اين تيم 13 نفره بودند كه براي اطلاع از جزئيات برگزاري اين مسابقات گفتگويي با ايشان انجام داده ايم.
دكتر «رياحي» از منظر دكتر « توفيق سبحاني»
كتاب ماه ادبيات شماره 134
استاد دكتر محمدامين رياحي در سال 1302 هجري شمسي در شهر خوي در خانواده اي اصيل به دنيا آمده است. تحصيل ابتدايي و متوسط را در زادگاه خود به پايان رسانده، راهي تهران شده است. در دانشكدة ادبيات دانشگاه تهران موفق به دريافت درجة ليسانس و سپس درجة دكتر ادبيات فارسي شده است. استاد رياحي پيوسته در مشاغل علمي و فرهنگي انجام وظيفه كرده اند. به برخي از آنها اشاره مي كنم: عضويت در هيأت مؤلفان لغت نامة مرحوم دهخدا، مديريت كل وزارت فرهنگ، رايزني فرهنگي ايران در تركيه، دبير كلي هيأت امناي كتابخانه هاي عمومي كشور، استادي دانشگاه آنكارا، استادي دانشگاه تهران، نيابت رياست فرهنگستان ادب و هنر ايران، رياست دانشكدة هنرهاي دراماتيك، رياست بنياد شاهنامة فردوسي و... استاد رياحي در مطبوعات هم فعاليت هاي ارزنده اي داشته است كه از جمله به سردبيري هفته نامة مهرگان، مديريت مجلة كيهان فرهنگي و آموزش و پرورش و مديريت مجلة سيمرغ بنياد شاهنامة فردوسي.
استاد دكتر محمدامين رياحي در طول عمر پربركت خود كتاب هايي را تأليف، تصحيح و چاپ كرده اند. برخي فعاليت هاي مهم فرهنگي كه باقيات صالحات استاد شمرده خواهند شد عبارتند از:
1ـ سامان دادن به كتاب هاي درسي. خود در اين زمينه نوشته اي به نام »داستاني به نام كتاب درسي« نوشتهاند. در آن ايام هر مدرسه اي براي هر درس كتابي تعيين مي كرد. اگر شما به هر دليلي مدرسه تان عوض مي شد، كتاب هايي كه داشتيد ديگر به دردتان نمي خورد، مي بايست آنها را بفروشيد تا كتاب هاي مدرسة جديد را بخريد، يادم مي آيد، آن ايام از شهريور ماه تا مهر ماه و آبان، خيابان استانداري تبريز از دانش آموزاني موج مي زد كه كتاب سال قبل را ميفروختند كه كتاب هاي سال جديد را تهيه كنند. آقاي دكتر رياحي با زحماتي كه تحمّل آن سهل نبود، كوشيدند تا كتاب هاي درسي مدارس در سراسر كشور يكسان باشد. اين شيوه خدا را شكر كه هنوز ادامه دارد.
2ـ در زمان مديريت كل وزارت فرهنگ، كتابخانه هاي عمومي شهرها را از طريق خريد كتاب از ناشران تقويت كردند. كتابخانه ها به معني واقعي كتابخانه ـ در بسياري از شهرستان ها مديون بينش فرهنگي استاد رياحي هستند.
3ـ كتابي به نام كسايي مروزي (زندگي، انديشه و شعر او) چاپ كرده اند. اكثر قصايد و اشعار پراكندة كسايي في الواقع يافته هاي استاد رياحي است. مجلات ادبي پنجاه سالة اخير گواه اين مدعاست.
4ـ مرصادالعباد كه پايان نامة دكتري ايشان به راهنمايي مرحوم استاد فروزانفر است به شيوة علمي تصحيح استاد رياحي است.
مفتاح المعاملات، جهان نامه، رتبه الحيات، عالم آراي نادري در سه جلد، تاريخ خوي، رساله الطيور نجم رازي و... از تصحيحات و تأليفات استاد رياحي است.
تعدادي از مقالات مربوط به تاريخ، فرهنگ و ادب فارسي از استاد رياحي تحت عنوان »چهل گفتار در ادب، تاريخ و فرهنگ ايران« چاپ شده است. از يافته هاي ارجمند ايشان كه با مولوي پژوهي ارتباط تنگاتنگ دارد، مقاله اي است با عنوان: »تربت شمس تبريز كجاست؟«. در اين مقاله استاد رياحي به دلايل استوار مدلّل كرده اند كه جايگاهي كه در خوي به نام منار شمس موسوم است آرامگاه شمس است.
استاد رياحي حافظه اي بسيار توانا دارند. مطلبي كه من در 1353 از ايشان شنيده بودم، در 1385 در مجلسي آن را براي ديگران نقل مي كردند، پس از گذشت سي و سه سال روايت مويي فرق نداشت. دنبال كسي حرف نميزنند حتي افرادي كه فقها جايزالغيبه مي دانند، پرونده شان در بايگاني حافظه استاد رياحي بسته است. نهايت اشاره اي كه ممكن است به پرونده اي در ذهن خود كنند، ميگويند: خدا رحمتش كند، مرده و رفته. از استادان خود هميشه به احترام نام مي برند و به استادان واقعي امروزي كه از طريق آثار و مقالاتشان تعقيب مي كنند، احترام قائلند و توصيه ميكنند كه ارزش آنان را بدانند. به هر حال استاد رياحي از انسان هايي هستند كه وجودشان براي اهل ادب غنيمت است. من از خداي بزرگ براي استاد طول عمر و سعادت و سلامت آرزو ميكنم و اميدوارم خانواده و همسر ايشان هم سالم و شاداب باشند.
گفتگو با »امير زينال پور«
مجله جوانان امروز شماره 2058
مجيد شجاعي
چندي پيش اولين جشنواره ملي فرهنگ ها به همت معاونت فرهنگي هنري شهرداري تهران، در سطح فرهنگسراها برگزار شد.
»تكم چي« عنوان نمايش سنتي و آييني بود كه به كارگرداني و بازيگري »امير زينال پور« و از شهرستان خوي مهمان فرهنگسراي تهران بود.
به همين مناسبت گفتگوي كوتاهي با اين هنرمند خوب آذربايجاني كه به همراه همسر هنرمند خود در اين جشنواره حضور داشت، انجام داديم كه از نظرتان مي گذرد.
گفتگو با عليرضا ذيحق
هفته نامهي ادبي نوشتار
ليلا حكمت نيا
لطفا بيوگرافي مختصري از خود براي خوانندگان ما بفرماييد.
متولد 1338 هستم در خوي و اما تهران و تبريز، شهرهايي هستند كه نوجواني ها و جواني هايم را بيشتر در آنجاها بودم. تحصيلات تكميلي ام در زمينه هاي علوم تربيتي و روانشناسي است از دانشگاه تهران. اولين قصه ام كه چاپ شد، 14 سالم بود. در مجله »دختران و پسران«. نام داستان »معجزه سكه ها« بود و به شكلي مرتبط بود با ماجراهاي سفري كه به شيراز و بندر بوشهر داشتم. شعرهاي نوجوانيام نيز بعضا در مجله فردوسي انعكاس مي يافت. دو سال و اندي هم در اوايل انقلاب اسلامي، سردبير ماهنامه ادبي »ده ده قورقود« بودم در تبريز. چندي هم در صفحات »ادب و هنر« روزنامه كيهان بودم از سال 64. مدتي نيز سردبير هفته نامه »اورين خوي« بودم، بعد از سال 80 .حرفه اصليم معلمي بود و الان بازنشسته ام. از كتابهاي منتشر شده داستاني ام »زخم شيشه« و »عروس نخجوان« را بيشتر دوست دارم و رمان هاي »باكوي بي خزر«، »شبهاي استانبول« و »زني به نام آتش« را آماده چاپ دارم. مجموعه شعر »عطش« و چندتاي ديگر هم هست.
شعر »خوي« ـ البته نه شعر تركي آذربايجاني ـ مثل شعر همه شهرهاي ديگر، بدون پيوند آن با جريان شعري ايران و جهان، بطور مستقل قابل ارزيابي و نقد نيست. اينجا هم استعدادهايي هستند كه مي نويسند و خلاقيت آنها روزي مي تواند مطرح باشد كه يك وجهه ملي و جهاني پيدا كنند و با نوآوري در زبان، فرم و نيز ايجاد تنوع در مضمون، محتوا، اشكال ذهني و صوري و تأثيرگذاري جا پايي را براي خود در ادبيات معاصر دست و پا كنند.
من حرفي از ادبيات كلاسيك نمي زنم كه فردوسي، خيام، حافظ، نظامي، مولوي و يا سعدي همانقدر در دنيا مشهورند كه در ايران. اما ادبيات معاصر ما خيلي غريب مانده است، هم براي خودمان و هم براي دنيا. هدايت، چوبك، نيما، شاملو، ساعدي و فروغ فرخزاد هنوز در قد و قواره اي كه هستند شناخته نشده اند. به استثناي »صمد بهرنگي« كه آثارش جزو كلاسيك هاي جهاني محسوب مي شود و كودكان جهان و به تبع آن در مجامع ادبي و روشنفكرانه دنيا، نامي شايسته يافته است.
دلايل كشف نشدن شعرا و نويسندگان امروز ايراني در دنياي ادبيات نيز، بيشتر بر مي گردد به خود ما و اينكه نخواسته ايم كسي قدش بلندتر از ما باشد. مترجمان خوبي در ايران داريم كه در هر دو زبان فارسي و خارجي مي توانند و مي توانستند ترجمه كنند و اما اين كار را نكرده اند. معمولاً مردم هر زباني، خود مترجم شاهكارهاي ادبي كشور خود به زبانهاي ديگر بودند. اما اينجا، ديگران را به ما شناسانده اند و ما را به ديگران نه. حالا چرا، كاري ندارم. اما بيشتر اين مسائل بر مي گردد به اِعمالِ خط و خطوط هاي سياسي و قومي و نداشتن روحيه خودباوري و نيز بودن هيچگونه سياست حمايتي از طرف دولتها در مورد ادبيات مستقل. كساني چون غلامحسين ساعدي، سيمين دانشور، سيمين بهبهاني، منير و رواني پور، محمود دولت آبادي، هوشنگ گلشيري، رضا براهني، نصرت رحماني و حتي از جوانترها »ميترا داور« و »محمد بهارلو« سر و گردني بالاتر از آنهايي بودند و هستند كه صاحب »پوليتزر« و »نوبل« شده اند و يا كانديداي آن جوايز.
از نظر من شاعر و نويسنده خوب كسي نيست كه حتماً بايد مثل من فكر كند و يا كه از نظر اخلاقي و معيارهاي ارزشي و حريم خصوصي زندگي، لكه سياهي تو كارنامه اش نباشد. چرا كه ارزشها نسبي اند و از جامعه اي به جامعه اي ديگر و همپاي زمان فرق مي كنند. نويسنده و شاعر خوب كسي است كه با بهره گيري از زبان زنده عصر خود، به كشف لحظه هايي از زندگي، عواطف و احساسات انساني نائل شود كه در مردمان عصر خود و اعصاري كه هنوز نيامده اند با سبك و سياق خاص خود يك حس قوي از همذات پنداري، پويائي و نوستالژي فردي و گروهي ايجاد كند.
هنرمندان پرسنلي، سفارش بگير و مصلحتي نويس، شبه هنرمنداني اند كه هميشه يك جنين ناقص اند و تولدي هم اگر داشته باشند، تا ويلچر را از آنها بگيري، حركتي نمي كنند. نويسنده و شاعر خوب كسي است كه بعد از مرگش نيز، زنده باشد و خلاقيتش تأثيرگذار.
شما به شاعران و نويسندگان جوان احترام خاصي مي گذاريد و اين برايم جالب است دليل اين كار شما چيست؟
توجه من به ادبيات، غير از مطالعه كتاب از طريق سايت ها و وبلاگ ها نيز هست. در وب سايت ها نيز اكثريت با جوانهاست و آثارشان را كه حوصله كنم مي خوانم. بعضي از جوانها فوق العاده اند، چه در نثر و چه در شعر. موانع و محدوديت هاي نشر و پخش كتاب را نيز مي دانم و همچنين هم سوداگري ها، حب و بغض ها و رفاقت بازي هاي رايج در بازار كتاب را. لذا آثار تني چند از جوانان را خيلي شاخص ديده ام و در حد شناخت و شعورم، به تشويق آنها كوشيده ام. شايد كمي هم بر مي گردد به شغل معلمي و شايد هم عشق و من به ادبيات متعهد، مدرن و مستقل. البته تعهد در ادبيات، با تعريف هاي من ادبياتيست انسان مدار و نه ايدئولوژيك، چه چپ و چه راست.
اگر حرف نگفته اي داريد بفرماييد.
حرف نگفته كه هميشه هست اما، از اينكه جوانهاي فرهيخته اي چون شما به آثار من توجه دارند واقعا خوشحالم.