مشاهير خوي در آينه مطبوعات
گفتگو با عليرضا ذيحق
هفته نامهي ادبي نوشتار
ليلا حكمت نيا
لطفا بيوگرافي مختصري از خود براي خوانندگان ما بفرماييد.
متولد 1338 هستم در خوي و اما تهران و تبريز، شهرهايي هستند كه نوجواني ها و جواني هايم را بيشتر در آنجاها بودم. تحصيلات تكميلي ام در زمينه هاي علوم تربيتي و روانشناسي است از دانشگاه تهران. اولين قصه ام كه چاپ شد، 14 سالم بود. در مجله »دختران و پسران«. نام داستان »معجزه سكه ها« بود و به شكلي مرتبط بود با ماجراهاي سفري كه به شيراز و بندر بوشهر داشتم. شعرهاي نوجوانيام نيز بعضا در مجله فردوسي انعكاس مي يافت. دو سال و اندي هم در اوايل انقلاب اسلامي، سردبير ماهنامه ادبي »ده ده قورقود« بودم در تبريز. چندي هم در صفحات »ادب و هنر« روزنامه كيهان بودم از سال 64. مدتي نيز سردبير هفته نامه »اورين خوي« بودم، بعد از سال 80 .حرفه اصليم معلمي بود و الان بازنشسته ام. از كتابهاي منتشر شده داستاني ام »زخم شيشه« و »عروس نخجوان« را بيشتر دوست دارم و رمان هاي »باكوي بي خزر«، »شبهاي استانبول« و »زني به نام آتش« را آماده چاپ دارم. مجموعه شعر »عطش« و چندتاي ديگر هم هست.
شعر خوي را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
شعر »خوي« ـ البته نه شعر تركي آذربايجاني ـ مثل شعر همه شهرهاي ديگر، بدون پيوند آن با جريان شعري ايران و جهان، بطور مستقل قابل ارزيابي و نقد نيست. اينجا هم استعدادهايي هستند كه مي نويسند و خلاقيت آنها روزي مي تواند مطرح باشد كه يك وجهه ملي و جهاني پيدا كنند و با نوآوري در زبان، فرم و نيز ايجاد تنوع در مضمون، محتوا، اشكال ذهني و صوري و تأثيرگذاري جا پايي را براي خود در ادبيات معاصر دست و پا كنند.
شعر و داستان ايران در چه مرتبه اي از جهان قرار دارد؟
من حرفي از ادبيات كلاسيك نمي زنم كه فردوسي، خيام، حافظ، نظامي، مولوي و يا سعدي همانقدر در دنيا مشهورند كه در ايران. اما ادبيات معاصر ما خيلي غريب مانده است، هم براي خودمان و هم براي دنيا. هدايت، چوبك، نيما، شاملو، ساعدي و فروغ فرخزاد هنوز در قد و قواره اي كه هستند شناخته نشده اند. به استثناي »صمد بهرنگي« كه آثارش جزو كلاسيك هاي جهاني محسوب مي شود و كودكان جهان و به تبع آن در مجامع ادبي و روشنفكرانه دنيا، نامي شايسته يافته است.
دلايل كشف نشدن شعرا و نويسندگان امروز ايراني در دنياي ادبيات نيز، بيشتر بر مي گردد به خود ما و اينكه نخواسته ايم كسي قدش بلندتر از ما باشد. مترجمان خوبي در ايران داريم كه در هر دو زبان فارسي و خارجي مي توانند و مي توانستند ترجمه كنند و اما اين كار را نكرده اند. معمولاً مردم هر زباني، خود مترجم شاهكارهاي ادبي كشور خود به زبانهاي ديگر بودند. اما اينجا، ديگران را به ما شناسانده اند و ما را به ديگران نه. حالا چرا، كاري ندارم. اما بيشتر اين مسائل بر مي گردد به اِعمالِ خط و خطوط هاي سياسي و قومي و نداشتن روحيه خودباوري و نيز بودن هيچگونه سياست حمايتي از طرف دولتها در مورد ادبيات مستقل. كساني چون غلامحسين ساعدي، سيمين دانشور، سيمين بهبهاني، منير و رواني پور، محمود دولت آبادي، هوشنگ گلشيري، رضا براهني، نصرت رحماني و حتي از جوانترها »ميترا داور« و »محمد بهارلو« سر و گردني بالاتر از آنهايي بودند و هستند كه صاحب »پوليتزر« و »نوبل« شده اند و يا كانديداي آن جوايز.
يك شاعر و يك نويسنده خوب (از ديد شما) بايد داراي چه ويژگي هايي باشد؟
از نظر من شاعر و نويسنده خوب كسي نيست كه حتماً بايد مثل من فكر كند و يا كه از نظر اخلاقي و معيارهاي ارزشي و حريم خصوصي زندگي، لكه سياهي تو كارنامه اش نباشد. چرا كه ارزشها نسبي اند و از جامعه اي به جامعه اي ديگر و همپاي زمان فرق مي كنند. نويسنده و شاعر خوب كسي است كه با بهره گيري از زبان زنده عصر خود، به كشف لحظه هايي از زندگي، عواطف و احساسات انساني نائل شود كه در مردمان عصر خود و اعصاري كه هنوز نيامده اند با سبك و سياق خاص خود يك حس قوي از همذات پنداري، پويائي و نوستالژي فردي و گروهي ايجاد كند.
هنرمندان پرسنلي، سفارش بگير و مصلحتي نويس، شبه هنرمنداني اند كه هميشه يك جنين ناقص اند و تولدي هم اگر داشته باشند، تا ويلچر را از آنها بگيري، حركتي نمي كنند. نويسنده و شاعر خوب كسي است كه بعد از مرگش نيز، زنده باشد و خلاقيتش تأثيرگذار.
شما به شاعران و نويسندگان جوان احترام خاصي مي گذاريد و اين برايم جالب است دليل اين كار شما چيست؟
توجه من به ادبيات، غير از مطالعه كتاب از طريق سايت ها و وبلاگ ها نيز هست. در وب سايت ها نيز اكثريت با جوانهاست و آثارشان را كه حوصله كنم مي خوانم. بعضي از جوانها فوق العاده اند، چه در نثر و چه در شعر. موانع و محدوديت هاي نشر و پخش كتاب را نيز مي دانم و همچنين هم سوداگري ها، حب و بغض ها و رفاقت بازي هاي رايج در بازار كتاب را. لذا آثار تني چند از جوانان را خيلي شاخص ديده ام و در حد شناخت و شعورم، به تشويق آنها كوشيده ام. شايد كمي هم بر مي گردد به شغل معلمي و شايد هم عشق و من به ادبيات متعهد، مدرن و مستقل. البته تعهد در ادبيات، با تعريف هاي من ادبياتيست انسان مدار و نه ايدئولوژيك، چه چپ و چه راست.
اگر حرف نگفته اي داريد بفرماييد.
حرف نگفته كه هميشه هست اما، از اينكه جوانهاي فرهيخته اي چون شما به آثار من توجه دارند واقعا خوشحالم.
کلیه پست های این وبلاگ از تاریخ 10 اردیبهشت1391 مطالب چاپ شده در دوهفته نامه دارالصفا بوده و پست های قبل از این تاریخ، مربوط به هفته نامه اورین خوی می باشد.