يادداشت هفته
نام بعضي نفرات
رزق روحم شده است
وقت هر دلتنگي
سويشان دارم دست
جرأتم مي بخشد
روشنم مي دارد
) نيما(
آنجا كه آدمي از شمارش درد خويش مي ماند، اعتراض آغاز مي شود. اينجاست كه ناله ها از سير افقي تغيير جهت داده و عمودي مي شوند.
. . . هفته گذشته فتيله چراغ اورينيان روشن تر از قبل شده بود و آن به بركت حضور بزرگواراني چون » استاد يحيي رحيمي« روزنامه نگار شهير شهرمان در شيراز،» استاد حسين كريمي مراغه اي« و شاعر شهرمان »انزاب خويي« ـ كه همواره از پيشگامان اتحاد ادباي خوي بوده و هست ـ در دفتر نشريه بود.
مدتها بود كه به دنبال فرصتي بوديم تا با استاد كريمي اين شاعر طنزپرداز و مداح بنام آذربايجان، حشر و نشري داشته و مصاحبه اي ترتيب دهيم. به لطف انزاب خوئي ، مصاحبه اي با استاد كريمي ترتيب داديم. ( كه در شمارههاي آينده تقديم خوانندگان بزرگوار خواهيم كرد)
بزرگواراني كه در نصف النهار عشق ايستاده اند.
اما حضور استاد يحيي رحيمي خود غنيمتي ديگر بود. ارتباط تلفني و مكاتبات ما سرانجام به ديدار حضوري انجاميد و ايشان به كومه محبت اورين نزول اجلال فرمودند. و چه ساده و صميمي، صاف و زلال، چون نوشتههايش.
چندين سال است كه در كار توليد فرهنگ است و ـ در شيراز ـ به كنجي نشسته و سرنوشت مي بافد.
عالي ترين مرتبه انسانيت را مي توان در شخصيت او بوضوح مشاهده كرد. در آثار نظم و نثر وي همواره رنج پيشتاز بوده و خامه اش به خاطر مال دنيا و ما فيها آلوده نگشته است.
شاعر، نويسنده و روزنامه نگاري بي همتا. مردي كه افسون روزنامه نگاري شعرش را تحت الشعاع قرار داده است.
آثار قلمي استاد رحيمي، براي خوانندگان، دريچه اي به دنياي رنگارنگ و هزار توي ادبيات و ميراث مكتوب است. نوشته هايي بكر و نابسوده. او را نه با » نام« كاري است نه با » ننگ«. عرصه او ديگر است.
بي پرده سخن مي گفت. آثارش نه براي رفع تكليف، نه براي خوش رقصي،كه براي ياد و يادگاري و يادآوري است. آثاري نغز و دلكش كه از زندگي، عواطف و رازهايي كه از دل پاك و سادهي او مايه مي گيرند و در قالب الفاظ روان و بي تكلف جاي گرفته و عنان از كف دل مي ربايند و سرشك بر چهره احساس مي افشانند.
افسوس و هزار افسوس كه برخلاف شعر نوين و نثر فخيم و فاخرش، روزگار، جواني اش را به يغما برده بود. وقتي حرف مي زد نمي شنيديم كه محو تماشاي او بوديم و با خود مي گفتيم كاش زودتر از اينها استاد را زيارت كرده و از راهنمايي هاي دلسوزانه اش بهره مند مي شديم.
با سعة صدر به سؤالات ما پاسخ مي داد و از هر دري سخن مي راند. گفتاري نغز و مختصر و مفيد، مصداق »كم گويي و گزيده گويي«
چند غزل از » وفا« برايش خوانديم كه بسيار پسنديدند.
استاد رحيمي نيك آموخته كه در ساختار و سرشت هنر، گريز، تلاش براي درهم شكستن پوسته و فرو دريدنِ پيلهها نهفته است. هنرمندي كه درد مردم را مي دانست و از عمقِ رنجِ هنرمند در جامعه به خوبي آگاه بود.
سفارش كرد:»در نشريه، به منطقه خود بيشتر پرداخت كنيد و بدانيد كه يك روزنامه نگار واقعي فاقد امنيت شغلي بوده و زندگي اوهرگز تامين نخواهد شد!«
استاد رحيمي آتشي است كه از ميان خاكستر فقر و محروميت سر برافراشته. راه غلبه بر فقر و فاقه را فقط در مطالعه مي دانست و معتقد بود كه با زنگولهي علم و تلاش مي توان روزگار راكد و خاموش را بيدار كرد.
وي از نشريات به عنوان دريچة روشن فضيلت ياد كرد و از نويسندگاني كه پايگاه فكري مشخصي ندارند گلهمند و از سوء استفاده كنندگان عرصه روزنامهنگاري سخت دلتنگ بود.
بزرگي كه دست اندركاران اورين را بسيار راهنمايي و تشويق نمود و از وجود استعدادهاي درخشان در خوي ابراز خوشحالي كرد. (بجاست مسئولين ما از وجود علمي سرشار ايشان براي آموزش علاقمندان بخصوص روزنامه نگاران منطقه استفاده نمايند).
. . . و اما حضور استاد رحيمي بهترين هديه اي بود كه در » روز خبرنگار « دريافت كرديم.
کلیه پست های این وبلاگ از تاریخ 10 اردیبهشت1391 مطالب چاپ شده در دوهفته نامه دارالصفا بوده و پست های قبل از این تاریخ، مربوط به هفته نامه اورین خوی می باشد.