آداب‌سخن‌گفتن در ضرب‌المثل‌هاي شيرين‌فارسي

                                               تهيه و تنظيم: رضا حسن زاده

 

ـ اساس هر دو عالم جز سخن نيست.

ـ تا نيك نداني كه سخن عين صواب است / بايد كه به گفتن دهن از هم نگشايي (سعدي)

ـ بنگر كه چه گفت، ننگر كه كه گفت.

ـ سخن آن است كزو زنده دلي گرم شود.

ـ سخن آئينة مرد سخنگوست. (از جامع التمثيل)

ـ سخن گواه حال گوينده است.

ـ سخن اگر زر است خاموشي گوهر است.

ـ اگر گفتن سيم باشد خاموشي زر است.

ـ سخن بزرگان شنيدن ادب است.

ـ سخن بسيار داني اندكي گوي. (از جامع التمثيل)

ـ كم گوي و گزيده گوي چون درّ (نظامي)

ـ سخن چون حكيمان نكو گوي و كوته (ناصر خسرو)

ـ نيايد ز گفتارِ بسيار سود (فردوسي)

ـ سخن تا نپرسند لب بسته دار / گُهر نشكني تيشه آهسته دار (فردوسي)

ـ سخن از سخن زايد.

ـ تا نپرسندت مگو از هيچ باب

ـ سخن هر چه كوته بُوَد خوش تر است.

ـ سخن چين شريك شيطان و دشمن انسان است.

ـ از اژدرهاي هفت سر مترس و از مردم نمّام بترس. (قابوس نامه)

ـ سخن حق تلخ است.

ـ سخن حق شمشير برّان است.

ـ سخن را بسنج و به اندازه گوي.

ـ سخن ناانديشيده همچون زر ناسنجيده است / هر كه سخن نسجد از جوابش برنجد (سعدي)

ـ سخن را زيوري جز راستي نيست. (جامي)

ـ سخن راست را از ديوانه بشنو.

ـ سخن سرد تخمي است كه ازو دشمني رويد (قابوس نامه)

ـ حرف سرد مهر از دل بيرون كند.

ـ سخن كز دل آيد بوّد دلپذير (نظامي)

ـ سخن كز دل برآيد لاجرم بر دل نشيند.

ـ سخن كز وي بويِ هنر نيايد ناگفته بِهْ (قابوس نامه)

ـ سخن كه از دهان بيرون رفت و تير كه از قبضة كمان گذر يافت و مرغ كه از دام پريد اعادت آن صورت نبندد. (مرزبان نامه)

ـ سخن گفته مغز است و ناگفته پوست (مصرع اولش: بگوي آن سخن ها كه سود اندروست) (فردوسي)

ـ سخن گفته و قضاي رفته و تير انداخته باز نگردد.

ـ سخن آئينه ي مرد سخنگوست. (جامع التمثيل)

ـ حال هر كس موافق قال اوست. (جامع التمثيل)

ـ گوهر ذاتي هر كس ز كلامش پيداست. (صائب)

ـ آدمي مخفي است در زير زبان (مولوي)

ـ قال فراخور حال است.

ـ مرد را در سخن شناسند.

ـ تا مرد سخن نگفته باشد / عيب و هنرش نهفته باشد (سعدي)

ـ ابله را در سخن توان شناخت.

ـ سخن مردم ديوانه همه فال است.

ـ از مست سخن مگير بر دست (سلمان ساوجي)

ـ سخن نو آر كه نو را حلاوتي است دگر (فرخي سيستاني)

ـ سخن نيكو صياد دلهاست. (تاريخ گزيده)

ـ سخن هر چه كوته بوّد خوش تر است.

ـ سخن هر چه گويي همان بشنوي.

ـ مگو ناخوش كه پاسخ ناخوش آيد / به كوه آواز خوش ده تا خوش آيد

ـ جواب هاي هوي است.

ـ سخن هشت پهلو دارد.

ـ سخن كه ناخوش خواهد آمد ناگفته بِهْ (ابوالفضل بيهقي)

ـ عالمي را يك سخن ويران كند / روبهان مرده را شيران كند (مولوي)

ـ مرد را در سخن شناسند.

ـ هر سخن جايي و هر نكته مقامي دارد (مصرع اولش: با خرابات نشينان به كرامات ملاف) (حافظ)

ـ هر كه سخن نسنجد از جوابش برنجد (سعدي)

ـ هست با ابله سخن گفتن جنون (مصرع اولش: پس جواب او سكوت است و سكون) (مولوي)

ـ جواب ابلهان خاموشي است.

ـ يا سخن دانسته گو اي مرد بخرد يا خموش (مصرع اولش: در بساط نكته دانان خودفروشي شرط نيست) (حافظ)

ـ خاموشي از كلام بيهُده بِهْ (ناصرخسرو)

ـ دادند دو گوش و يك زبانت ز آغاز / يعني كه دو بشنو و يكي بيش مگو (باباافضل كاشي)

ـ ز گفتن پشيمان بسي ديده ام / نديدم پشيمان كسي از خامشي (ابن يمين)

ـ پشيمان ز گفتار ديدم بسي / پشيمان نگشت از خموشي كسي (اميرخسرو دهلوي)

ـ بس كه برگفته پشيمان بوده ام  بس كه بر ناگفته شادان بوده ام (رودكي)

ـ چون نداري مايه از لاف سخن خاموش باش (صائب)

ـ سلامت در خموشي است.

ـ خاموش نشين و فارغ از عالم باش (عارفي)

ـ خاموشي هم پردة عورت جهل است و هم شكوه عظمت دانايي (مرزبان نامه)

ـ چه نيكو داستاني زد يكي دوست / كه خاموشي ز نادان سخت نيكوست (ويس و رامين)

ـ نادان را به از خاموشي نيست (سعدي)

ـ اول انديشه وانگهي گفتار.

ـ مزن بي تأمل به گفتار دم (سعدي)

ـ حرف را بايد هفت بار در دهان چرخاند.

ـ حرف را بايد هفت دفعه قورت داد.

ـ آدم بايد شتر گلو باشد.

ـ بينديش و آنگه برآور نفس (سعدي)

ـ انديشه كردن كه چه گويم بِهْ از پشيماني كه چرا گفتم (سعدي)

ـ نبايد سخن گفت ناساخته.

ـ دو صد گفته چون نيم كردار نيست.

ـ اول انديشه وانگهي گفتار.

ـ نيايد ز گفتار بسيار سود (فردوسي)

ـ راه در دلها نيابد چون بوّد گفتار كج (صائب)

ـ هر كه گفتار نرم پيش آرد / همه دلها به قيد خويش آرد (مكتبي)

ـ هر كه را زبان خوش تر خواهان بيش‌تر (قابوس نامه)

ـ زبان خوش مار را از سوراخ بيرون مي آورد.

ـ ناگفته بسي بِهْ بود از گفتة رسوا (ناصرخسرو)

ـ حرف حسابي جواب ندارد.

ـ حرف حق در آتش نمي سوزد در آب هم غرق نمي شود.

ـ حرف حق را بوّد در دل اثر (قاآني)

ـ حرف شنيدن ادب است.

ـ از هر كه دهد پند شنودن بايد (ابوالفرج روني)

ـ حرف شنيدن از گوش نكردن بهتر است.

ـ حرف مرد زينت مرد است.

ـ حرف مرد يكي است.

ـ سخن تا نگفتي توانيش گفت / ولي گفته را باز نتوان نهفت (سعدي)

ـ زخم زبان از زخم شمشير بدتر است.

ـ ديگ را آتش جوش مي آورد، آدم را حرف.

ـ نشخوار آدميزاد حرف است.

ـ سقِّ آدميزاد را از حرف برداشته اند.

ـ ز حرف حق نشود رنجه مرد دانشور (قاآني)

ـ بس سر كه بريدة زبان است / با يك نقطه زبان زيان است (ايرج ميرزا)

ـ زبان سرخ سرِ سبز مي دهد بر باد.

ـ به هوش باش كه سر در سرِ زبان نكني.

ـ خدا يك زبان داده و دو گوش، يعني يكي بگوي و دو بينوش.

ـ دل كه پاك است زبان بي باك است.

ـ زبان آيد زيان آيد.

ـ زبان استخوان ندارد هر جور بگرداني مي گردد.

ـ زبان بسيار سر بر باد داده است / زبان سر را عدويي خانه زاد است (وحشي بافقي)

ـ زبان خوش مار را از سوراخ بيرون مي آورد.

ـ به شيرين زباني و لطف و خوش / تواني كه پيلي به مويي كشي (سعدي)

ـ به گفتار جهانديده مرد / كند آنچه نتوان به شمشير كرد (اسدي)

ـ زبان درازي ماية جوان مرگي است.

ـ زبان در دهان پاسبان سر است.

ـ زبان را مگردان به گرد دروغ / چو خواهي كه تاج از تو گيرد فروغ (فردوسي)

ـ روي دروغ گو مثل ته ديگ سياه است.

ـ درخت دروغ گل مي دهد ميوه نمي‌دهد.

ـ زبان قپان خداست، هر چه بار بزني بر مي دارد.

ـ زبان كشيده نگهدار تا زيان نكني.

ـ صد جان فداي آنكه دلش با زبان يكي است.

ـ نكو گوي اگر دير گويي چه غم (مصرع اولش: مزن بي تأمل به گفتار دم) (سعدي)

ـ نگاه دار زبان تا به دوزَخَت نَبَرد / كه از زبان بَتَر اندر جهان زياني نيست (سعدي)

ـ هر كه را زبان خوشتر، خواهان بيشتر (قابوس نامه)

ـ با آن زبان خوشت يا پول فراوانت يا راه نزديكت؟

ـ از بس دروغ گفته كلّه كلاهش سوراخ شده!

ـ اگر دروغ نيكوست راست از آن نيكوتر است.

ـ لاف در غربت، گزاف در آسيا.

ـ چراغ دروغ بي فروغ است.

ـ دروغ استخوان ندارد كه گلو را بگيرد.

ـ دروغ كه از دور مي آيد يك پايش مي لنگد.

ـ آدم دروغگو دُم خروس از جيبش پيداست.

ـ دروغ در شعر هنر است. (قابوس نامه)

ـ دروغ گفتن شرط جوانمردان نيست (سمك عيار)

ـ دروغگو خانه اش آتش گرفت، كسي باور نكرد.

ـ آدم دروغگو كم حافظه است.

ـ دروغگو خود خود را رسوا مي كند.

ـ دروغگو دشمن خداست.

ـ دروغ مصلحت آميز به كه راستي فتنه انگيز (سعدي)

ـ راستي كه به دروغ ماند مگوي.

ـ دروغي كه به راست مانَد بِهْ از راستي كه به دروغ مانَد (مرزبان نامه)

منبع:

»ده هزار مثل فارسي«، تأليف: دكتر ابراهيم شكورزاده (استاد دانشگاه فردوسي مشهد)، انتشارات آستان قدس رضوي