شاخصه‌هاي شعر شاعران مكتب آذربايجان

اصغر فردي

 

شاعران موفق ترك‌تبار دوران ديرين تاريخ در هيچ دوره‌اي از حيات ادبي‌شان يا هيچ به تركي شعري نسروده‌اند و تمام وجه همت خود را به خلق شاهكارهاي ادبي در زبان بلند فارسي متمركز كرده‌اند و يا فقط در بخش انجامين عمر خود در اثر پديدآمدن حس بدهكاري و وام‌داري به همزبانان خود گاه شعر تركي نيز سروده‌اند. شاعران متقدم ايران البته كه به دليل خويشاوندي في‌مابين السنة ثلاثة اسلاميه ـ عربي، فارسي و تركي ـ با دانستن يكي از اين سه زبان به ايجاب مختصات اورفوگرافيك اين زبان‌ها، ثلث ديگر دو زبان را هم مي‌دانستند. اصولاً شاعران ديرين ادبيات ايران ناگزير از دانستن اين سه زبان و ادبيات بودند چه معارف شرقي ـ اسلامي در اين سه زبان نوشته شده است. اما اغلب شاعران ترك‌تبار به شاعري در يكي از اين زبان‌ها مهارت ورزيده‌اند و اگر به يك يا دو زبان ديگر نيز چند شعري گفته‌اند، هرگز ماية شعر در زبان‌هاي دوم و سوم به پاية اشعار زبان اختصاصي‌شان نرسيده است.

عنصر خيال و زبان فاخر، دو شاخصة غالب، سنگين و رنگينِ شعرِ شاعرانِ مكتب آذربايجان ـ از زنجان تا شيروان ـ بوده است[1] كه در ادوار مختلف ادبيات ايران آثار گرانقدر ادبي آفريده‌اند. دسته‌اي ديگر از اينها، زبان فارسي را به عنوان زبان اختصاصي و اصلي شعر خود برگزيدند و بنيان‌هاي قويم و قوي اين ادبيات را ساخته‌اند. چندانكه »امام خاقاني شيرواني«، »فلكي شيرواني«، »مجيرالدين بيلقاني«، »حكيم نظامي گنجوي«، »ابوالعلاء گنجوي«، »مهستي گنجوي«، »همام تبريزي«، »قطران تبريزي«، و ... جز چند تلميح و ترصيع و تلميع جملات تركي، شعري به تركي نسروده‌اند، يا اگر سروده‌اي به تركي داشته‌اند، به روزگار ما نرسيده است و دست كم اينكه تاكنون بر ما معلوم نشده است.

 زمره‌اي ديگر از شعراي آذربايجان مانند »شاه قاسم انوار تبريزي«، »واعظ قزويني«، »صائب تبريزي«، و …... كه در شعر فارسي از اركان ركين و ائمة ادبي اين زبان در شمارند، اگر اشعار چندي نيز به تركي سروده‌اند، تركيات آنها از نظر ادبيات تطبيقي درجه‌اي مادون مرتبت شعر فارسي‌شان داشته است. (ما در اين بحث كوتاه شاعران ترك‌تبار روم شرقي، خراسان شمالي، خوارزم و فرارورد، يا به تعبير امروزي آسياي مركزي را مانند »مولانا جلال‌الدين بلخي رومي«، »سيف فرغاني«، »رشيدالدين وطواط«، »سوزني سمرقندي«، »منجيك ترمذي«، »اديب صابر« و... … را در نظر نمي‌گيريم و دائرة جغرافيائي ادبي مورد نظر ما در اينجا شاعران حدود تاريخي آذربايجان ـ از ولايت خمسه (يعني محاذات قزوين) تا شمال دربند داغستان امروزي است و حداكثر، شاعران ترك‌تبار ايران را وجهة قياس قرار داده‌ايم).

 گروهي ديگر از شاعران ترك، به وجه مساوي و موازي به هر دو زبان يا به هر سه زبان سه‌گانة اسلام ديوان بسته‌اند كه »سيدعمادالدين نسيمي«، »شاه اسماعيل صفوي« (ختائي)، »ملا محمد فضولي«، »فضل‌الله نعيمي تبريزي«،»قوسي تبريزي« و ...… از آن زمره‌اند.

 اما شاعران ديگري نيز بوده‌اند كه زبان  »تركي« را زبان اصلي شاعري خود برگزيده‌اند و البته در جنب آن به يك يا دو زبان ديگر عربي و فارسي اشعاري ساخته‌اند؛ »حكيم ملامحمد هيدجي زنجاني«، »ميرزامحمدتقي قمري دربندي«، »دخيل مراغه‌اي«، »حاجي‌رضا صراف تبريزي«، »كريم‌آقا صافي تبريزي«، »ميرزامهدي شكوهي مراغه‌اي«، »ميرزاابوالحسن راجي تبريزي«، »سيدعظيم شيرواني«، »ميرزاعلي‌اكبر طاهرزادة صابر شيرواني« و ...… از اين جمله‌اند كه برخي از آنان اگرچه به صورت حرفه‌اي تركي‌سرا بوده‌اند، اما در زبان‌هاي عربي و فارسي نيز شاهكار كرده‌اند.

»ملامهرعلي فدوي خوئي زنوزي«، كه صاحب دُرَر و غرر و بدايع شعر تركي است، در عربي نيز قصيدة بلندنام و پرآوازه‌اي با مطلع:

 ها عَليُ بَشَرّ كَيفَ بَشَر/ رَبُهُ فيهِ تَجَلّي وَ ظَهَر ساخته است و در فارسي نيز گاه چنين كرده است.

در نتيجة مرور تاريخي بر ادبيات ايران به اين نكته مي‌رسيم كه شاعراني كه شعر در دو يا سه زبان را دوشادوش هم پيش برده‌اند، هر دو يا سه را حركت كُندي داده‌اند و در هيچ يك از اين چند زبان به طور يك‌دست و يك‌نسقي به علو مرتبت و مهارت نرسيده‌اند و امروزه اهميت توركولوژيك، صوفيانه و تاريخي شعرشان، بيش از اهميت شعريت‌شان است. ازاين روست كه »ع.نسيمي« در هر سه زبان عربي و تركي و فارسي شاعر درجه دو به شمار مي‌آيد. اين، شايد بيش‌تر به دليل ذواللسانين بودن شاعر است. اما در تمام پهنة تاريخ ادبيات ايران يگانه شاعري كه در هر سه زبان و مخصوصاً در فارسي و عربي شاهكارها و دُردانه‌هاي زيادي آفريده و به يادگار گذاشته است، شهريار است كه:

 از ازل تـشريف او را آسـمان بـا كـس نداد/ تا ابد هم با كس اين دولت نخواهد داد دست

***

 شاعران پارسي‌گوي آذربايجان به يك دليل به دو سياق و دوگونه زبان شعر سروده‌اند. تركان پارسي‌گوي به دليل اثبات پاية استادي خود در زباني غير مادري ـ چندان‌كه به تسابق يوم‌الرهان‌اند ـ به بالاي شعر چندان با فخامت و سختگي جامه‌اي فاخر پوشانده‌اند كه فارسي‌زبانان را سخن گفتن بدان پختگي ميسر نيايد. اين حس و محركه موجب شده است كه گاه شاعران ترك‌تبارِ پارسي‌گوي چنان به زبان مغلق و پيچيده با لغات غريب و بعيد سخن گويند كه تا امروز مجهول‌القدر و »غريب« بمانند و كسي را ياراي تقرب به حريم آنها نباشد؛ چندانكه امروز عليرغم سادگي بيان »حافظ«، ـ بجا و نابجا ـ ده‌ها و شايد صدها شرح بر اشعار »خواجه« نوشته شده است، اما »خاقاني« را كسي امروز نشناسد و نداند كه همة شاعران مابعد او ريزه‌خوار خوان كلام و معاني او بوده‌اند و اگر شروح مختصري بر چند قصيدة او هم نوشته شده باشند، ديوان آن امامِ همامِ شعر چنان دور از شعور ادبي بماند كه حتي نسخة درست و منقحي از ديوان او نيز در دست نباشد.

 دومين خصيصة‌تركان پارسي‌گوي ـ كه آنهم از دليل پيش گفته شده ناشي است ـ براي همان اثبات فضيلت اشرفيت بر فارسان، سخن گفتن به سادگي و بلاغت است، چندانكه تو گوئي كه شعرشان در روان‌ترين شكل زبان فارسي و فارسي‌زبانان سروده شده است. »پروين اعتصامي«، »ايرج ميرزا تبريزي»، و»شهريار«، سه نمونة اين سائقه‌اند. پس شاعران پارسي‌گوي ترك هميشه در نقطه‌ها نوك و رؤس خط فارسي بوده و سروده‌اند و حد مياني در آنها بسيار اندر ديده شده است.

***

مهم‌ترين عنصر محتوائي شعر آذربايجان در پانصدسال گذشته، اختصاص بخش عظيمي از آفرينش شعري هر يك از شاعران اين حدود جغرافيائي به ادبيات شيعه و مخصوصاً مرثية‌آل‌عبا بوده است. هر يك از شاعران آذربايجان در اثر پاي‌بندي كم نظير به معارف شيعه و معالي اهل بيت طهارت (عليهم آلاف تحيه والسلام)يا ديواني مستقل به اين موضوع بزرگ تخصيص كرده انديا بخش اعظمي از ديوان خود را با اين عنوان متعالي شرافت بخشيده‌ اند. هم از اين‌روست كه شاعران آذربايجان مخصوصاً در اين پانصد سال گذشته (البته شاعراني پيش از اين تاريخ نيز مانند »نسيمي« شعر شيعي و مرثية  آل‌ عبا فراوان سروده‌ انـد) يكي از نگاهبانان كانون جاويدان و هميشه مشتعل تشيع در ايران بوده اند. در پارسي »ميرزا محمدتقي حجه الاسلام« (نير تبريزي)، و »شهريار« و در تركي صدها شاعر آذربايجاني به نوحه سرائي ابا عبدالله ‌الحسين مفتخر آمده‌اند كه بي‌شك هيچ زباني در جهان اسلام كيفاً و كماً به اندازة‌ زبان تركي از غناي بي‌همال ادبيات مرثية شيعه برخوردار نيست، اگرچه شاعراني مانند »فؤاد كرماني«، »محتشم كاشاني«، »عمان ساماني«، »محمدحسين كمپاني«، »صغير اصفهاني«، در فارسي كم و بيش مرثيه‌هائي سروده‌اند، اما در ادبيات آذربايجان تعداد شاعراني كه جز مرثيه شعري نسروده‌اند فراوان‌اند. تنها ديوان اشعار مدح و منقبت و مولوديه  و مرثية »14 معصوم« ، در زبان  تركي  بوده است كه چنين اثري تاكنون نه در زبان عربي و نه در زبان اردو و نه در فارسي، سابقه نداشته است كه مرحوم »مولانا حسيني سعدي‌زمان« علاوه بر ديوان‌هاي عديدة مرثيه، يك شاهكار »14 معصوم« نيز خلق كرده كه اثري جاودانه است. 

يكي ديگر از آثار خيرات و مبرات ادبيات نوحة تركي علاوه بر ابلاغ و انتشار و احتفاظ از آرمان‌هاي بلند مكتب اماميه و منويات فرقة ناجيه، پاسداري از زبان قدرتمند تركي بوده است. پس از آنكه با روي كار آمدن رضاخان پهلوي اقتدار سياسي هزار و چند صد سالة ايرانيان ترك به افول و زوال گرائيد و رضاخان با همدستي فراماسونرها و نظريه پردازان حلقه به گوش اجانب، موج نوآئين و بي سابقة ترك ستيزي ايجاد كرد، كَم كَمَك زبان تركي  توسط حكومت اين خاندان به محاق سرد و سنگين ممنوعيت 50 ساله‌اي فرو نشست. پهلويان پدر و پسر چندان با اين زبان دشمني‌ها ورزيدند كه با كتاب‌سوزي‌ و ممنوعيت سخن گفتن به تركي در مدارس و ادارات و حبس و تبعيد تركي‌نويسان و ديگرگرداني زبان تركي با روش‌هاي مختلف به يك قتل نسل (ژنوسيد) فرهنگي مديد و طولاني 50 ساله دست زدند. در جريان داغ و درفش‌كشي اين قداره بندان و كتاب‌سوزي‌ها و قدغن‌ها و سياست‌ها، زور دستگاه خفية تأمينات سپس سازمان امنيت همين به تعطيل و توقيف ادبيات نوحه و مرثية تركي فائق نيامد. مردم آذربايجان چنان با غيرت و حميت به دفاع از قاموس خود به مثابة ناموس مذهبي و ملي خود همت كردند كه تا آخرين سال سلطنت دودمان مشئوم پهلوي كتاب‌هاي نوحه در خفا و جلا همچنان با تيراژهاي افتخارانگيز چاپ و منتشر مي‌شد. بنابراين‌همه ادبيات نوحه در زبان تركي دو نقش بزرگ ملي و ديني را آفريد و ايفاء كرد.

***

جناب آقاي »ابراهيم حقي« نيز يكي ديگر از شاعران آذربايجان است كه چهره و مشخصات او را مي‌توان درلابلاي‌توصيفات اصحاب مذكور در سطرهاي فوق جست و با شاخصه‌هاي گفته شده تطبيق كرد. نخست اينكه او شاعري را در دو زبان فارسي و تركي مي‌ورزد و به قول قدماي معاصر طبع‌آزمائي مي‌كند كه كاشكي از اين دو زبان با شكوه ايراني يكي را برگزيند و به تحكيم بيان خود در يك زبان اهتمام كند؛ چه آموختن اكمل يك زبان ـ مانند يك هنر ـ يك عمر مي‌طلبد. به حكم علم و تجربه، سخن گفتن شاعرانه در دو زبان چندان صعب است كه قدرت و اقبال از هر دو مي‌گيرد، چنانكه افتد و داني.

***

 شيوة زبان آقاي ابراهيم حقي مانند ديگر تركان مستفرس مي‌بايست متتبع يكي از دو سياق اسلاف ادبي خود باشد كه او را سياق ساده‌سرائي غالب است و اگر ايشان درهمين مكتب و شيوه مقصد پويد و نكته جويد، راهي هموار و دراز را  فرا رو دارد.

***

صاحب اين دفتر نيز مانند آباء ادبي خود به ادبيات شيعه و ستايش اهل بيت رويكرد دارد و آثاري در مدح و منقبت و مرتبت آل‌كساء سروده و خود ذاكر و مداح اهل بيت است، كه نفس‌اش گرم!

***

 شاعر ما از منطقة فاضل‌پرور و شاعرخيز »اوجان« است كه اگر هم هيچ‌كس را در دامان خود نمي‌پروريد، همين »شهريار« اين ملك را كفايت مي‌كرد.

چمن اوجان دشتي است كه ايلخانان مغول آن صفحه را به دليل طراوت و عذوبت طبيعي براي اطراق خود برگزيده بودند و امروز شهري مدفون در آن است كه فتحعلي‌شاه قاجار نيز در اين چمن ييلاق مي‌كرد. دربارة »اوجان« و مشاهير آن تحقيق جامعي به قلم جناب‌آقاي »حاجي‌ميرزا باقر مدرس بستان‌آبادي« تأليف شده كه وجود اين اثر، نويسندة اين سطور را از شرح و وصف زائد بي‌نياز مي‌كند و پرسندگان و پويندگان احوال مشاهير و اين حدود جغرافيائي به مطالعة اين كتاب احاله مي‌شوند.

شاعران بزرگي مانند »خسته قاسم تيكمه‌داش‌لي« و »استاد زنده‌ياد سيدمحمدحسين شهريار« و عالمان ديني مانند »علامة اميني« از اين ملك و محاذاتش برخاسته‌اند و اين ديار پر بار حاليه نيز خالي از مفاضل نيست. خاله‌زاده‌هاي پدري نويسندة اين سطور ـ اديب و حكيم متأله »دكتر محمود عين‌الديني« و فقيه و اديب بارع و حاكم و قاضي عادل جناب آقاي »اكبر فيض« نيز به مثابة »گؤزل‌لرين آخره قالميشي« در اين ديار باليده‌اند و ريشه و نشئه به همين »اوجان« مي‌برند. از اين نشانه پيداست كه اين بنده نيز نسبي به اوجان مي‌برد.

  ابراهيم حقي بستان‌آبادي ـ چندانكه از پسوند نام و نشانش معلوم است ـ از زمرة‌شاعران برخاسته از اوجان است كه مريم بكر طبع‌اش آبستن ابيات عذيب و معاني بلندي است كه شعرش درخور نقد بود اما پرگوئي و اطناب قلم‌راني در اين مقال، مجال نقد شعر او را از دست گرفت و اين كار حوالت بر دفاتر ديگر اين شاعر پركار باد.

طهران ـ زمستان 1380

پاورقي:

[1] شاعران اين مكتب در آذربايجان هم كه نبوده، يا ناگزير به هجرت از موطن آمده‌اند در وطن ثاني خود نيز اين مكتب را پيش برده و رائج كرده‌اند، چندان كه شاعران پيرو اين مكتب در بلاد وطن گزيدة آذربايجانيان چنان اين مكتب را خويشاوند انگاشته‌اند كه حتي نام سرزمين خود را نيز بر آن نهاده‌اند. تسمية سبك هندي يا اصفهاني به سبك و مكتب آذربايجاني، مثال واقع و شاخص اين حادث است كه در اثر مهاجرت »صائب تبريزي« به اصفهان همزمان با انتقال پايتخت به آن شهر اتفاق افتاد. شاه عباس كبير خانوادة »صائب« را نيز به همراه ديگر صنعتگران و هنرمندان و خطاطان و نقاشان و معماران و تجار و نجبا و اشراف به محلة »تبارزه« يا »عباس آباد« اصفهان انتقال داد و صائب كه رخت و بخت اقامت به آن ولايت كشيد، »سياق سخن آذربايجاني« را كه از »ملامحمد فضولي« و  حتي پيبش‌ترك آغاز شده بود با خود به آن صفحات برد و در آنجا چندان پذيرفته شد كه ديگر شاعران فراهم آمده در پايتخت نيز آن سياق را پسنديده و برگزيدند كه امروزه گاه نام سبك اصفهاني به آن داده‌اند، چندانكه با مهاجرت آن گروه به هند، هنديان نيز از سر مفاخرت از آن خويش‌انگاري به آن نام سبك هندي دادند.