»دكتر رياحي« شخصيتي سترگ در گلستان ادب پارسي

علي آقاسي

شرح زندگي پربار و آثار گرانبهاي يكي از فرزندان خلف و افتخار اين ديار (استاد دكتر محمدامين رياحي) توسط عده اي از دوستان و سروران فاضل، در چهارمين شماره (ستارگان دارالصفا) [در ايام خانه نشيني من] بكوشش كاركنان صديق و زحمتكش (هفته نامه اورين) منتشر شد.

استاد بزرگوار دكتر محمدامين رياحي از شخصيتهاي سترگ كم نظير در گلستان ادب پارسي اعم از: تدريس در دانشگاه تحقيقات ادبي، تصحيح آثار مفلق و دشوار قدما كه بنظر احمد كسروي در كتاب (در پيرامون تاريخ) يكي از خدمات بسيار پرارج به جامعه كتاب خوان است. استاد دكتر رياحي به شهادت آثار ارزشمند خود از چهره هاي برجسته و شناخته شدة ادبي در گستره جغرافياي زبان و ادب پارسي است. و چنين بنظر مي رسد كه بدين زوديها در كل مسائل ادب پارسي تالي و جانشين در خور توجهي برايشان پيدا نشود. از تخصصهاي استاد رياحي موضوع شاهنامه شناسي ايشان است، چنانكه روزنامه اطلاعات از چندي قبل اقدام به چاپ سلسله مقالاتي جذاب و شيوا بقلم دكتر رياحي با عنوان »پيام شاهنامه« كرده است در اين رابطه نظر يكي از استادان مسلم زبان پارسي و استاد سابق دانشگاه و پژوهشگر تواناي زبان فارسي در شماره دوم (ستارگان دارالصفا) استاد رياحي دكتر منصور رتگار فسائي را مي آوريم: »... استاد ارجمند شاهنامه شناس بزرگ معاصر دكتر محمد امين رياحي...« از ويژگيهاي دكتر رياحي درباره شاهنامه، شناخت فرهنگ شاهنامه و انديشه فردوسي است. بهرحال دكتر رياحي از معدود بازماندگان قافله پربار دوران طلائي علم و ادب (دارالصفاي خوي) از زمان احمدخان دنبلي و پسرش، حسنقلي خان، بعدها عباس ميرزا نايب السلطنه [دورة كريمخان زند و اوايل قاجار] مي باشد اين حاكمان علم و ادب دوست كه خود در محل حكومت خويش پادشاهان كوچكي بودند، به معني واقعي طرفدار علم و ادب بودند چنانكه اقدامات مفيد و مؤثر و آگاهي آنها از موانع پيشرفت علم و دانش، خوي را در اندك مدتي به مركز فعاليت علمي و ادبي و شعري تبديل كرد، با دعوت از علما و شعرا و ادبا در وهله اول با حل مسائل ضروري و معيشت خانوادگي آنها بطريق شرعي و تهيه وسايل و محل كار اساتيد فن از جمله تهيه كتب مرجع مورد نياز و ساختن مساجد و در كنار آنها مدارسي كه بعضي از آنها داراي محراب مخصوصي براي اسكان  و زندگي طالبان علم بود، كه فكر اساتيد را از هر جهت قرين آرامش مي ساخت. بطور خلاصه از استاد تا شاگرد همه با آرامش فكري آماده براي تدريس و تحصيل، همراه با عزت و احترام به علما و ادبا و شعرا و هر كس كه به نحوي هنري داشت. چنين بود كه آوازه عدل و احسان و گشاده دستي حاكمان و علم و ادب دوستي آنها در اقصي نقاط پيچيد و از هر گوشه اي از ميهن حتي خارج از كشور گروه گروه طالبان علم و دانش شاعران و ادبا راهي (دارالصفاي خوي) گرديده و ديري نگذشت كه اين شهر باصفا، مركزيت علمي و هنري و ادبي و شعري يافت و شعراي بزرگي آنرا مدح كرده اند و از خود و ادبا و شعرا بخصوص علماي بزرگ قد برافراشته و باعث معروفيت ديار خود شدند از جمله امام جمعه هاي خوي شهرتي بسزا داشتند. اين اساتيد بزرگوار هر كدام در رشته خود شاگرداني را تربيت مي كردند و تخم علم و دانش پراكنده مي شد از آن زمان اين شهر از نظر علم و دانش و هنرهاي جديدي چون تئاتر و سينما بلاقوه بسيار قوي است.

استاد دكتر رياحي كه فردي تحصيل كرده است ذاتاً نيز بسيار مؤدب و با نزاكت و مبادي آداب هستند. استاد كه در اوايل دهة1340 بعنوان اولين رايزن فرهنگي ايران در تركيه همچنين بعنوان استاد مدعو زبان فارسي دانشگاههاي آنكارا و استانبول انتخاب شده بودند بعد از مدتي در يكي از مسافرتهائيكه بعنوان مرخصي از آن استفاده كرده و به شهر زيباي خوي تشريف آورده بودند. كه يك شب شام ميهمان پدر بودند كه از عصر تا نزديكيهاي صبح طول كشيد كه عموهاي بزرگوارم مهدي خان و احمدخان آقاسي و ابراهيم خان قدسي و بخشعلي خان آقاسي همان شخصي است كه طي مقاله اي استاد يحيي رحيمي از ايشان بنام (گلهاي سرزمين پدري ام) نام برده اند كه واقعاً رادمرد بزرگي بود.

صحبتهاي دكتر رياحي همه اش براي شنوندگان شيرين و جذاب بود. يكي از مطالب استاد كه بيش از چهل سال است در آن مجلس فرمودند و من فراموش نكرده ام ضمناً وطنخواهي استاد را نيز مي رساند آنطوريكه در خاطرم مانده است بازگو مي كنم. دكتر رياحي ضمن صحبت آن شب فرمودند كه در اوايل ورودم به تركيه همه چيز برايم جالب بود و براي ديدن استانبول شتاب داشتم بالاخره مسافرتي از آنكارا به استانبول پيش آمد، ضمن بازديد از يكي از موزه هاي معروف استانبول شايد (توپ قاپي) تخت پادشاهي باشكوهي نظرم را جلب كرد تا به آن نزديك شدم معرفي نامه تا زيرنويس آن را خواندم تعجب كردم، زيرا در آن نوشته بودند كه اين تخت زيبا را سلطان سليم عثماني در جنگ (چالدران) از چنگ شاه اسماعيل صفوي بيرون آورد و با خود به استانبول آورده است. فوراً از موزه بيرون آمده و از مسئولين بايگاني، اسناد مربوط به جنگ چالدران همچنين آن تخت شماره گذاري شده را خواستم و مسئله زبان هم برايم حل شده بود. بهرحال بعد از مدتي كه اسناد را زير و رو كردم معلوم شد كه وقتي نادرشاه افشار روي كار آمد و افغانها را از كشور بيرون ريخت و با يك التيماتوم (تزارين) روسيه را مجبور كرد كه مناطق اشغالي سواحل جنوب درياي خزر را بدون چون و چرا پس بدهند و با دولت عثماني درآويخت چنانكه مشهورترين و مسن ترين سردار عثماني فاتح بخش بزرگ اروپا كه تا آن زمان در هيچ جنگي شكست نخورده بود بعد از يك شكست اولي و عقب نشيني سريع در جنگ دوم او را كه (توپال عثماني پاشا) نام داشت شكست داد و اين سردار پير در طي جنگ كشته شد. اميدهاي دربار عثماني در برابر نادرشاه به يأس تبديل شد و با نادرشاه قرارداد صلح امضاء كرده اند و نادرشاه نيز به ميمنت صلح آن تخت زيبا را به سلطان عثماني هديه كرده است نه اينكه از غنائم جنگ چالدران است. بعد با تكيه به اسناد و مدارك خود عثمانيها نامه بسيار جدي و محكمي به همتاي خود در تركيه نوشته و خواستار حكّ و اصطلاح نوشته تخت مذكور شدم، كه در بادي امر متوجه تعلل مقامات تركيه نشدم بنابراين نامه اي شديد نوشتم و جداً پيگير مسئله شدم آنها نيز بالاخره مجبور به اصلاح نوشته شدند و كار بخير و خوشي تمام شد، يك هفته بعد يكي از مقامات موزه با عكس و مدارك به پيش من آمد كه تغيير آن نوشته باعث ناراحتي و تحريك بعضي از مردم ماجراجو شده و جلو موزه جمع شده اند و با خشونت ميخواهند نوشته بصورت قبلي درآيد من شخصاً اين موضوع را قبول نكرده و مسئله به مقامات بالا واگذار گرديد.

در مورد وضع كتابخانه هاي عمومي كشور، قبل از تأسيس و راه اندازي هيأت امنا... بسيار آشفته و بي سر و سامان بود كه استاد دكتر رياحي با توجه به سوابق فرهنگيشان مأمور اجراي قانون و تأسيس دبيرخانه هيأت امناء... و اصلاح امور كتابخانه هاي عمومي سراسر كشور مي شوند و با توجه به علاقه ايكه به مطالعه و كتاب داشتند همچنين وجود كتابخانه هاي قانونمند و داراي كتب مرجع كمك بزرگي به اقتصاد خانواده ها بخصوص قشر آسيب پذير سراسر كشور مي كند اين كار با موفقيت انجام مي گيرد. در همين مواقع بعد از پايان خدمت سربازي در ارديبهشت سال51، در تير ماه سال مرحوم پدرم براي پيدا كردن كار دولتي مرا بهمراه خود به تهران برد و بعد از ديدار با جناب دكتر رياحي و دستور صريح كتبي ايشان در اولين روز ورود به تهران در كتابخانه عمومي پارك شهر تهران استخدام شدم و ورقه عدم سوءسابقه ام را يك همشهري عزيز ديگر از دوستان پدر بنام آقاي زاهدي كه شغل قضاوت داشتند در روز بعد امضا كردند كه هنگام ارائه آن به قسمت كارگزيني با توجه به موضوع استخدام ديروزي همگي با تعجب نگاهم مي كردند. در دبيرخانه هيأت امناء... هم تعداد خوئي ها كم نبودند معاون اول جناب دكتر رياحي همشهري ارجمند و مترجم توانا جناب علي اصغرخان سعيدي بودند كه بعد از بازنشستگي استاد سعيدي در حدود سالهاي1355 به رياست دبيرخانه هيأت امناء... رسيدند ايشان نيز با مراحم خاصّي خود در سوم آبان سال55 با تقاضاي انتقال بنده به خوي بدون معرفي جانشين و يا استخدام فرد ديگري بجاي من با رفتنم موافقت فرمودند، همچنين حكم استخدام همسرم كه سپاهي فرهنگ و هنر و شاغل در كتابخانه عمومي شهيد رجائي بود در سال56 با امضاي جناب آقاي استاد سعيدي بدستمان رسيد بنابراين در سايه توجهات پروردگار منان وسيله رزق خانواده پنج نفري ما، دبيرخانه هيأت امناء... است و نمك پرورده بزرگان ديارمان مي باشيم با آرزوي صحت و سلامتي كامل براي افتخار شهرمان جناب استاد دكترمحمدامين رياحي و اميد بهروزي و توفيقات هر چه بيشتر براي استاد علي اصغر سعيدي، يار غار دكتر رياحي.

دكتر رياحي و مقبره شمس تبريزي

خدمتي كه استاد بزرگوار جناب دكتر رياحي در موضوع اثبات وجود (مقبره شمس تبريزي در خوي) و ايران نسبت به زادگاه خودكردند بسيار عظيم و در حال حاضرقابل تشخيص بطور كامل نيست، و شايد چند دهه طول بكشد كه ابعاد مختلف آن از نظر علمي، اقتصادي، فرهنگي نمايان گردد.

در اين جريان عده اي نيز كه همه چيز را بعد از پايتخت براي خود مي خواهند، چنان شوكه شدند كه حدي بر آن متصور نيست. بعد از اعلام خبر مقبره شمس تبريزي در خوي خبرنگار بخش فرهنگي تلويزيون، وزير وقت فرهنگ و ارشاد اسلامي را در تنگنا قرار داده بود. آقاي مهاجراني مطلبي بدين مضمون گفتند كه: وقتي شخصيت فرهنگي پرسابقه اي مانند دكتر رياحي با صراحت لهجه يك مسئله تاريخي را عنوان مي كند و تمام پيشينة علمي و فرهنگي خود را در معرض معاملة اين جريان قرار مي دهد، من با شناختي كه از ايشان دارم، حرفشان را قبول مي كنم و خوي حافظية دوم مي شود.

در شهريور سال1377 كه قرار بود اولين كنگرة شمس برگزار شود عده اي از مسئولين استان برنامه ريزي كردند كه خوي بعلت نداشتن فرودگاه و امكانات ديگر از قبيل هتل نميتواند كنگره اي بدين عظمت را برگزار كند، در آن زمان هنوز از ساختمان اداره ارشاد فعلي خوي خبري نبود و ما هم هنوز بازنشسته نشده بوديم و توانستيم به كمك همكاران عزيز اداره ارشاد به خوبي و خوشي ولي با زحمت فراوان كنگره را برگزار كنيم استاد محمدخان آقاسي حدود هشتاد بيت مثنوي كه هنوز چاپ نشده است، در كاغذي نوشته و بصورت لوله اي در زير بغل داشت كه من ايشان را تا پشت ميكروفون راهنمائي كردم تا اينجا همه چيز عادي بود، و سالن پر از شخصيتهاي متخصص زبان پارسي بود تا آن زمان حافظه شان دست نخورده بود بعد از يكي دو خط خير مقدم تمام شعر را از حفظ براي حضار خواند و شخصيتها وقتي متوجه شدند كه از روي نوشته نمي خواند شعر در حال تمام شدن بود و حضار مشاهده كردند كه پدر چه سان رودكي وار در سن بالاي هشتاد سالگي فقط از حافظه مدد مي گيرد. اين كنگره آخرين برنامه شعرخواني و سخنراني برادران آقاسي، محمدخان و مهدي خان بود.

دكتر رياحي و  تاريخ خوي

تاريخ خوي دكتر رياحي و تاريخ خوي مهدي آقاسي تقريباً هر دو مكمل و تمام كننده يكديگرند هر كدام از زاويه اي ديگر كه تاريخ حدود سه هزار ساله (دارالصفاي خوي) را روي هم تكميل مي كنند.

ما اميدواريم جوان انديشمند و محققان امروز با انجام سفرها و تهيه مدارك و اسناد ديگري دربارة شهر تاريخي مان ـ خوي ـ در تكامل تاريخ هاي فوق بكوشند و ديارمان را بيش از پيش به مردم ايران و جهان بشناسانند.

به اميد آن روز