شهريار و موسيقي
شهريار و موسيقي(28)
حبيب حسننژاد كارشناسارشد زبان و ادبيات فارسي
طبل
ملّت غمي اولسا ، بو جوجوقلار چؤپه دؤنمز/ اربابلاريميزدان دا قارينلار طبيل اولماز (كليات تركي /62)
طبل همان دهل است . سازي كوبه اي " كه در ساختمان آن پوست به كار رفته است . ساختمان اين ساز تشكيل مي شود از يك استوانه ( به درازا و قطر گوناگون ) كه به هر دو سوي دهانة آن پوست كشيده اند و با دو كوبة چوبي مي نوازند ." در فرهنگ ها و نيز در ديوان شاعران ، طبل و دهل مرادف هم آمده است و تنها تفاوت اين دو در شيوة نوازندگي و ضربه زدن بر پوست اين ساز است . " كوبه هاي طبل دو قطعه چوب همسان است كه هر دو به روي يكي از پوست ها نواخته مي شود . در صورتي كه در دهل ، كوبه ها همسان نيست و هر كدام بر ( روي ) يكي از پوست هاي دوگانة دهل ضربه وارد مي كنند ."
" طبل در سمبوليسم سازها از مقام خاصي برخوردار و سمبول جامع موسيقي است و شاه آلات موسيقي محسوب مي شده است . زيرا محفظة خالي آن سمبول زمين ، رحم مادر و آب است . هيچ سازي به اندازة آن مقدّس محسوب نمي شود ."
اين ساز با سورنا در سور و با كرنا در كارزار به صدا در مي آمده است . طبل در ديوان شهريار سازي كوبه اي و رزمي است و صدايي پر جوش و خروش دارد . طبل جنگ است نه ضربي كه نوازند به تصنيف/ سوز عشق است چه با ساز و چه بي ساز بخوانند 163/3
طبل جنگ يا غزا طبلي بوده كه با صداي آن اعلان جنگ مي شده است .
شاهنامه طبل ما و كوس ماست/ مثنوي چنگ و ني و ناقوس ماست 420/1
كه شاهنامه را از جهت بلند آوازه بودن و نيز حماسي بودنش به طبل بلند آواز مانند كرده است .
طبل و دهل نيز مانند ديگر سازهاي كوبه اي از جمله كوس و نقاره و تنبك و ... با كوبه يا زدن به صدا در مي آيند واژة ( زدن ) در مورد اين سازها مناسب است و در سازهاي بادي كه با دميدن به صدا در مي آيند از جمله ناي ، سورناي و... به كار بردن واژة ( نواختن ) بهتر است . مانند ني نوازي يا ني نواختن .
طرب
اگر به ساز دل شهريار گوش دهيد/ جهان پر از طرب و شور و شاهناز كنيد 818/2
1ـ طرب به معناي " شادماني ، فرح ، نشاط و در عرفان مأنوس بودن با حضرت باري است . ظاهراً اين واژه ارتباطي مستقيم با موسيقي ندارد . ليكن در دواوين شعرا و متون و مآخذ واژة طرب قرين موسيقي است . خاصه شعبات متنزع از آن همچون : عملة طرب ، مطرب ، طربسرا ، طرب انگيز ، طرب رود و ... كه هريك تعبيري موسيقايي دارند ."
جمع طرب در مثنوي به صورت " طروب " آمده است :
صورت يوسف چو جا مي بود خوب/زان پدر مي خورد صد باده طروب
2ـ نام سازي از سازهاي رشته اي مقيّد از ردة تنبور ( فرهنگ سازها ، صفحة 493).
استاد اين واژه را در معني اول اراده كرده است .
طنبور ( = تنبور ، تمبور )
ساز رشته اي مقيّد . " داراي شكمي گلابي شكل و دسته اي دراز است كه بر روي آن ده تا پانزده پرده بسته مي شود . روية جلويي شكم ، چوبي است . دستة اين ساز مانند سه تار به سر ساز متّصل است و سر در حقيقت ادامة دسته است كه بر روي سطوح جلويي و جانبي آن ، هر يك دو گوشي كار گذارده شده كه سيم ها به دور آن پيچيده مي شوند . سيم هاي تنبور چهار عدد و معمولاً به فاصله هاي مختلف كوك مي شده است . اين ساز معمولاً بدون مضراب و با انگشت نواخته مي شود ."
اين تار چون داراي دو رشته سيم است به آن دو تار هم مي گويند و مولانا از نوازندگان معتبر آن به شمار مي آمده است . تار شكل تكامل يافتة تنبور و به عبارتي تنبور پدر تار است .
تنبور سازي بزمي است و در سور و سرور حضور دارد و با سازهاي بزمي همراهي مي كند :
رقص آيدم از ساز تو چون زهرة چنگي/اي لعبت تنبوري و اي آفت تاري 224/1
از فغان دف و تار و طنبور/ گوش گردون كر و چشمش هم كور 603/1
طنين
فلك چو تار تنم نغمه ها طنين انگاشت/كه دور طاير جانم تنيد تار تنم 860/2
طنين از خواص صوت است . كيفيّتي مُعيِّن اختلاف رنگ در اصوات كه در علم فيزيك از آن بحث مي شود . طنين ارتباط چنداني با موسيقي ندارد . جز آن كه در موسيقي قديم به يك پردة تمام اطلاق مي شد . در " فرهنگ نامه موسيقي " آمده است : " اگر يك قطعه آواز را دو نفر بخوانند و يا يك ملودي را دو ساز بنوازند ، وجه تمايز آنها را بايد در اختلاف جنس يا طنين هر صوت نسبت به ديگري دانست ."
کلیه پست های این وبلاگ از تاریخ 10 اردیبهشت1391 مطالب چاپ شده در دوهفته نامه دارالصفا بوده و پست های قبل از این تاریخ، مربوط به هفته نامه اورین خوی می باشد.