بايدها و نبايدهاي مراسم عصر شعر »وفا«

فريدون دهقاني

هنرمند شاعر با عبور از گذر خيال و سفر به دنياي ناشناخته ها، شيفتة مقام و معنويتي نهفته در مشاهدات و الهامات خويش، به سير و سلوك در فضاهاي تو در تو، رويايي و اسرارآميز مي پردازد و به دنبال فراواقعيتي است كه همواره نمود عيني آن را در آئينة ديده و دل مشاهده كند.

ما همواره عادت كرده ايم كه افسوس گذشته و حسرت آيندة نيامده را بخوريم، وين عجب تر كه هيچ وقت نخواسته و يا نتوانسته ايم قدردان بزرگان و هنرمندان ديارمان ـ در زمان حياتشان ـ باشيم. اگر در برهه هايي هم خواسته ايم از آنها تقدير و قدرداني كنيم آنقدر زخم زبان شنيده ايم كه از كرده خود هم پشيمان گشته ايم، بگذريم، كه اين رشته سر دراز دارد و دردي آشنا براي اهل درد است.

عصر شعر »وفا« هم مثل زندگيش غريبانه آغاز و پايان يافت، با وجود اينكه حداقل يك ماه قبل به ادارة ارشاد خوي پيشنهاد شده بود كه در صورت امكان مراسمي براي چهلمين روز درگذشت زنده ياد آيرملو (وفا) برگزار گردد.  ضمن موافقت اداره مربوطه كه جاي تشكر دارد متأسفانه هيچ كس اطلاعية زمان و مكان برگزاري مراسم را نديد و.. . حتي پارچه نوشته اي مبني بر برگزاري مراسم عصر شعر روي درب ورودي هلال احمر نيز نصب نشده بود ـ بزرگان و برگزار كنندگان مراسم كه بسياري از كارها و محبت ها در مورد وفا را به خود نسبت مي دادند ـ از ديگر نقاط قابل ذكر اين مراسم عدم دعوت از همه شاعران خوب شهرمان و شهرهاي اطراف بود كه خود جاي سؤال دارد، بزرگواراني چون كريمي مراغه اي، انزاب خويي، ناصحي، دكتر قره آغاجلو و ... به دعوت هفته نامة اورين خوي و اورينيان لبيك گفته و از شهرهاي دور و نزديك تشريف آورده و بر رونق مجلس افزودند. حتي حضور استاد فرج الهي نوازندة »ني« هم به دعوت اورين بوده و ايشان به صورت افتخاري در اين مراسم شركت كرده بودند. لابد شما خوانندگان گرامي هم نمي دانيد كه انتخاب شاعران از سوي انجمن ادبي دانش و عدم نصب پارچه و اطلاعيه و ... چه علتي داشته است؟! نمي دانم شايد تنها نقش انجمن ادبي دانش اين بوده كه شاعران دلخواه خود را براي شعرخواني انتخاب و دعوت كند. انجمن ادبي دانش به همراه مسئولين محترم ارشاد اسلامي از زمان فوت تا چهلمين روز درگذشت وفا حتي از درج پيام تسليت و پارچه نوشته‌اي دريغ كردند. انجمني كه  انتظار مي رفت با دعوت از همه بزرگان شعر خوي و منطقه، نصب عكسي از وفا در مجلس و تهيه و اهداء لوح تقدير از خانواده آن مرحوم، گام ارزشمندي را بردارد. گويا »وفا« شاعري از ديار ديگر بود و شايد هم بودجه اي براي اين مراسم اختصاص نيافته بود!

واقعاً ما در كجاي ادبيات معاصر ايستاده ايم كه همديگر را قبول نداريم؟! شاعران و نويسندگان ما در اين عصر كدام سبك و تحولات ادبي را به وجود آورده و متحول كرده‌اند؟

اما بعد . . .

اما شب همان روز (عصر شعر) محفلي به همت همكار مطبوعاتي مان ـ  اسماعيل اسدلو ـ محفلي در منزل شخصي خود ترتيب داده بودند كه بهتر و پربارتر از مراسم عصر شعر وفا بود، محفلي كه به نقد و بررسي شعر وفا تبديل شده و با شعرخواني بسياري از ادباي شهر و شعردوستان ادامه داشت، به همراه هنرنمايي استاد فرج الهي و نواي »ني او كه فضاي عارفانه اي به مجلس بخشيده بود، حضور خانوادة وفا استادان و بزرگاني چون، حاج آقا كريمي مراغه‌اي، انزاب خويي و دكتر قره‌آغاجلو كه تعجيل در چاپ مجموعة شعر »وفا« را سفارش كرده و آمادگي خود را نيز در اين كار اعلام نمودند. تا يادم نرفته بايد بگويم حاج آقا انزاب با وجود اقامت در تهران همواره خبرهاي محافل و مجالس ادبي شهر خود را با وسواس تمام دنبال كرده و در حد توان ـ به لحاظ زماني ـ در آنها شركت مي كند و چندين بار به طور شفاهي و مكتوب به حقير گوشزد نموده اندكه در تشويق جوانان جهت شركت در كلاس‌هاي انجمن ادبي بكوشم و . . .

بگذريم، اما عزيزان اديب !!! بايد بدانند كه مخالفت با يك شاعر، هرگز هنر و زيبايي هاي شعر يك شاعر را زير سؤال نمي برد.

حضراتي كه براي شهريار ثاني ها نخواستند و نتوانستند ايراد بگيرند، حتي جرأت نكردند در زمان حيات و حتي پس از مرگ شهريار هم از وضع جسماني و زندگي شهريار حرفي گفته و مطلبي بنويسند. حالا همگي جبهه گرفته‌اند! دربارة مرحوم »وفا« همان‌هايي كه از مصاحبه، چاپ شعر و مصاحبت‌هاي ما و ديگران با مرحوم وفا لب به اعتراض مي گشودند، با كمال تعجب و تأسف در مراسم تدفين و ترحيم و... آن مرحوم همگي در صف اول و صدر مجلس قرار داشتند (جل الخالق) شما قضاوت كنيد... اين كجا و آن كجا؟!! اما دوستداران شعر وفا كوشيدند با چاپ ويژه نامه، ساخت تنديس وفا، آماده كردن اشعار آن زنده ياد براي چاپ و نشر، بسياري از بي توجهي هاي مغرضانه به اين شاعر را تا حدودي جبران نمايند. اين را گفتم تا بدانيد ما در شهر شاعرپرور خود به چندين هنر آراسته‌ايم! و گاه به دنبال بهانه اي هستيم كه از كاه كوه بسازيم و اگر براي توجيه كار كسي دليلي نيابيم ذليلش كنيم و . . .

اي كاش به جاي مخالفت و تخريب ديگران همدلي و اتفاق داشته باشيم. ما خويي‌ها كه هر جا سخن از عشق، عـرفان،‌ صداقت،  ‌ديانت،  ‌شجاعت، خردورزي و . . . باشد به پشتوانه تاريخ خود مي باليم، ‌چرا به جاي تشويق همديگر از درِ دشمني مي آئيم. چرا شهرمان نمي تواند نخبگان علمي و . . . را درك كند، شهري با اين همه هنرمند و شاعر و نويسنده و . . . چرا داراي نشريه اي رنگي و آبرومندي نيست؟! چرا اين بزرگان مانند تماشاگران ورزش كشتي بيرون گود ايستاده و فقط شعار لنگش كن سَر مي‌دهند؟!  چرا در اعتلاي فرهنگ شهرمان سهيم نمي شوند؟ البته همه ما از مسئولين و نشريات گرفته تا مردان و زنان اهل قلم مقصريم. غافل از اينكه فردا آيندگان درباره همة اثار و افكار ما قضاوت و داوري خواهند كرد. فردايي كه چندان دير نيست، بجاست با كنار گذاشتن اختلافات به فكر عزت ملي و افتخار آفريني براي شهرمان باشيم و قدر يكديگر بدانيم. . .