خوي در مطبوعات دوره قاجار (6)

به كوشش: اورين مقدم

 

دوشنبه16شهر رجب‌المرجب1325شماره124 ص445

(اخبار خوي)

در اين اواخر كه عشاير اقبال السلطنه مجدداً چند فقره از باقي ماندة دهات را كه قريه كلوانس و زورآباد است بكلي نهب و غارت كرده بيست و پنج باب دكالين زورآباد را تاراج كرده و سكنة قرية مزبوره از آنجا فراري شده اند و چند نفر سرباز و عدّة از سوار ملتي بضرب گلولة قشون اقبال السلطنه مقتول و مغلوب شده اند و بقيه السيف دهاتيان از دست اهل و عيال خودشان گرفته اسيروار در كوچه و بازار خوي ريخته اند جناب حاجي حيدرخان اميرتومان كه مجدداً خودش بقرية زورآباد حركت كرده بودند كه اردوي مغلوب شدة دولتي را مجدداً تشكيل داده پيش راه اشرار را نوعي مسدود نمايند پيغام اقبال السلطنه در زورآباد بحاجي حيدرخان اميرتومان ميرسد كه با من چه مخاصمه و مجادله داريد تلگرافي كه اتابيك بمن كرده سواد آنرا فرستادم ملاحظه نمائيد حاجي حيدرخان هم همان سواد را بخوي فرستاده بود كه تحقيق شود صورت تلگراف را نزد حكومت برده ارائه داده بودند حكومت باتفاق هيئتي بتلگرافخانه رفته و جمع كثيري از ملت هم حاضر شده بودند سواد تلگراف را كه حاجي اميرتومان فرستاده بود برئيس تلگراف خانه نشان ميدهند كه اين تلگراف بواسطه سيم خوي آمده و شما به ماكو فرستاده ايد يا از جاي ديگر مخابره كرده اند رئيس جواب مي دهد كه تكليف من نيست بگويم حكومت ميگويد جناب رئيس شما دفتر دولتي را بياوريد ارائه بدهيد ملت از گريبان من دست بردارند من سَنَدي نوشته بشما ميدهم كه مسئوليت اين امر بعهدة من باشد رئيس قبول نمي كند بعد از آنكه ملت به هيجان آمده و در ارك دولتي پر از جمعيت مي شود رئيس ميگويد بلي اين تلگراف از طرف اتابك بعنوان اقبال السلطنه از تلگرافخانة خوي آمده و من فرستاده ام ملت اظهار مينمايند پس المثناي اين تلگراف را بدهيد بتبريز بفرستيم جواب عتاب‌آ‌ميز ميدهد چه تكليف بيهوده بمن مينمائيد ملت مجدداً به هيجان و گريه آمده ناله كنان ميگويند جناب رئيس شما با ملت همكيش و هم مذهب و برادر طريقت هستيد چگونه تحمل داريد كه اطفال صغير در زير پاي عشاير و اكراد تلف بشود حالا كه نسخة ثاني نميدهيد حاشية اين سواد را تصديق بنويسيد كه به تبريز بفرستيم اعتقاد صحيح نمايند حكومت هم با ملت در اين باب هم قول و هم عقيده شده يك ساعت تمام اصرار مينمايند تمكين نميكند اضطراب اهالي بيشتر و يك دفعه صداي شنليك تفنگ از اطاق و صحن تلگرافخانه بلند شده يك نفر از ملت مقتول و دو نفر زخمدار و خود عباسقليخان رئيس تلگرافخانه هم گلوله خورده و ميافتد و پس از اينمقدمة زخمدار شدن رئيس صورت تلگراف مزبور را گرفته و از پُست بتبريز فرستاده اند كه عيناً محض اطلاع اهالي درج مي شود ـ

(از طهران) (نمره37)

جناب جلالتماب اميرالامراء العظام اقبال السلطنه زيدَ مَجدُهُ تلگراف شما از بابت بعضي مفسدين رسيد از مراتب اظهاريه كاملاً اطلاع حاصل گرديد اولاً ميدانيد كه خدمات شما هميشه منظور نظر بوده است و كمال محبت را بشما داشته ام از حركات وحشيانة اينها نهايت تعجب را حاصل كردم باجلال الملك تاكيدات لازمه شده و بحكومت نمودم كه ملاحظه اين نكات را نموده اقدامات خودشان را تغيير بدهند و ترتيبي پيشنهاد كنند كه آسايش خاطر شما حاصل شود حضرت مستطاب اشرف افخم والا شاهزادة اكرم سركار فرمان فرما دام اقبالة بفرمانفرمائي و سرداري كل آذربايجان برقرار شده همين دو روزه حركت خواهند كرد دستورالعمل لازم در اين باب بايشان داده شده است استعداد قشون هم بقدر لزوم فرستاده ميشود انشاءالله بعد از ورود ايشان رفع بعضي اتفاقات بكلي خواهد شد و برخي احوالات بكلي موقوف ميشود شما نبايد از اينگونه اتفاقات مأيوس بشويد و اظهارات مأيوسانه نمائيد البته دولت در اصلاح امورات شما اقدامات خواهد كرد و از هر جهه آسوده خواهيد شد بايد در آن سرحدّ با كمال غيرت و دلگرمي مشغول خدمت باشيد. اتابك اعظم

اسرار معاني اين تلگراف را از خوي جداً بموقع مذاكره گذاشته اند كه با اين همه ظلمهاي بيحساب اقبال السلطنه علت اين مهرباني و عطوفت چيست و هيئتي كه از خوي معين شده بودند كه با حاجي حيدرخان اميرتومان براي اصلاح عمل ماكو بقراءضياءالدين بروند هنوز حركت نكرده و گويا اهالي خوي مانع شده اند كه ما بچه اطمينان راضي برفتن شما بشويم كه شايد اقبال السلطنه شما را هم مثل اعضاي انجمن ماكو تلف يا اسير كند.

***