آشنايي با زندگي و افكار آيت ا... قبله اي خويي

در گفت و گو با كيهان فرهنگي

با حضور: دكتر حسين ميرمحمد صادقي، دكتر علي تقي‌ زاده(نماينده سايق خوي)، حجت الاسلام دكتر طه مرقاتي

تهيه و تنظيم: مهدي پروين زاد

ماهنامه فرهنگي و هنري كيهان فرهنگي كه به معرفي فرزانگان فرهيخته و مراكز علمي فرهنگي و نيز به نشر آثار ، گفتار و نوشتار در اين زمينه مي پردازد، در شماره 255 ـ 256 ( دي و بهمن ماه 86 ) گفتگوي مفصلي با آيت الله خليل قبله اي خويي ـ با حضور دكتر ميرمحمد صادقي، دكتر علي تقي زاده ( نماينده سابق خوي) و دكتر سيد طه مرقاتي ـ انجام داده است.

از آنجا كه تيراژ اين نشريه‌ي وزين و پر محتوا در شهرستان خوي بسيار محدود  بوده و دسترسي  اكثر همشهريان به آن مقدور نبود، لذا بخش عمده اي از اين گفتگوي خواندني را به حضور شما خوانندگان محترم تقديم مي‌كنيم.

از اينكه نتوانستيم متن كامل مصاحبه را به دليل ضيق صفحات به چاپ برسانيم، از محضر آن بزرگوار و شما خوانندگان محترم پوزش مي طلبيم.

كيهان: با تشكر از حضور آيت الله قبله‌اي خويي و جناب حجت الاسلام دكتر مرقاتي در اين مصاحبه، از استاد قبله‌اي تقاضا مي كنيم باب گفتگو را با صحبت از خاندان و خانواده و تاريخ و محل تولد باز كنند. از جناب دكتر مرقاتي هم كه از شاگردان و نزديكان جناب عالي هستند، تقاضا مي كنيم هر جا ضرورت ديدند با يادآوري خاطرات، توضيحات تكميلي و طرح پرسش هاي لازم، در غناي اين گفتگو به ما كمك كنند.

استاد خليل قبله اي خويي: بسم ا... الرحمن الرحيم. بنده اول مرداد سال1304 شمسي در خانه كوچكي در محله قاضي، در كوچه اي به نام »تازه« در شهرستان خوي و در خانواده اي متدين و زحمتكش به دنيا آمدم. محله قاضي، آن زمان بيرون دروازه هاي شهر خوي قرار داشت و ساكنان آنجا كشاورز و دامدار بودند. پدرم كشاورز بود و اجدادم تا آنجا كه مي دانم، روحاني بودند و هنوز آثاري از آنها يادگار ماند است. مادرم در جواني فوت كرد و همين قدر مي دانم كه سر زا رفت. با مادرم18 سال زندگي كردم و در اين مدت نديدم گناهي بكند و يا با پدرم مجادله اي داشته باشد و باهم قهر كنند و من آن زمان ارزش اين كار را درك نمي كردم، اما هر چه زمان گذشت، به عظمت اين حركت و اخلاق حسنه آنها بيشتر پي مي بردم.

كيهان: اشاره فرموديد كه از اجداد روحاني تان كتاب هايي به يادگار مانده آيا، اسامي آنها در خاطرتان هست؟

استاد قبله اي: بله، يكي از اين آثار، كتاب نهج البلاغه مرحوم ابراهيم خويي، ديگري »رياض المسائل« و يكي هم »شرح لمعه« است. بعضي از آثار اجدادمان را متأسفانه عمويم فروخته بود و به همين خاطر پدرم از او رنجيده بود و به من مي گفت: اين كتاب ها مال شما بود.

كيهان: از شروع تحصيلاتتان بفرماييد.

استاد قبله اي: پدرم در سال1311 مرا به دبستان فردوسي گذاشت و كلاس اول را آنجا خواندم. بعد از يك سال، مدير دبستان ما آقاي ميرموسي نقيبي به مدرسه ديگري به نام شاهپور منتقل شد؛ ايشان مرا همراه خودش به آن دبستان برد. پنج سال هم در آنجا درس خواندم و بعد تا چند سال نتوانستم به تحصيلاتم ادامه بدهم.

كيهان: ترك تحصيلتان دليل خاصي داشت؟

استاد قبله اي: در محل ما تنها يك دبيرستان بود كه آن هم تا سيكل اول كلاس داشت و دانش آموزان بايد براي ادامه تحصيل به اروميه مي رفتند. دبيرستان هاي آن شهر هم تعدادشان كم و در انحصار فرزندان افراد دولتمند بود. به همين جهت بچه هاي مردم فقير از تحصيلات دبيرستاني محروم بودند. آن موقع به دستور رضاخان حوزه هاي علميه خوي هم تعطيل شده بود. قبل از روي كار آمدن رضاخان، سه حوزه علميه مهم در خوي بود كه علاوه بر اهالي خوي، مردم شهرهاي ماكو، سلماس و شهرك هاي ديگر هم از اين حوزه ها استفاده مي كردند، اما به دستور رضاخان، همه اين مدارس را بسته بودند. من حتي به ياد دارم كه مسجد بزرگ خوي را هم دولت، سيلو و انبار گندم كرده بود!

كيهان: بعد از ترك تحصيل به كار كشاورزي پرداختيد؟

استاد قبله اي: من دلم مي خواست به صحرا بروم و كمك كار پدرم باشم، اما پدرم با وجود اين كه به كار من نياز داشت، اجازه نداد.

كيهان: ممانعت پدرتان دليل خاصي داشت؟

استاد قبله اي: پدرم در ارتباط با تولد من خوابي ديده بود و برداشت او از آن خواب اين بود كه من نبايد به كار كشاورزي بپردازم و بايد درس بخوانم و عالم بشوم.

دكتر طه مرقاتي: پدر استاد قبله اي ـ كربلايي عسكر عمو ـ مرد بسيار متديني بود، البته بقيه افراد خانواده استاد هم انسان هاي پاك و متديني هستند، اما از بين افراد خانواده، تنها حاج آقا روحاني شدند. برادر كوچكشان هم پاسدار شدند و به جبهه رفتند و چشمشان را از دست دادند. عرض بنده اين است كه علت سازگاري و آرامش زندگي خانواده استاد قبله اي به خاطر روح ايماني بود كه بر پدر و مادر ايشان حاكم بود.

استاد قبله اي: من به جرأت مي توانم ادعا كنم كه مادرم در طول18 سالي كه من شاهدش بودم، يك غيبت نكرد. يادم هست در آخرين روزهاي عمر پدرم، براي ديدنش به خوي رفتم؛ ديدم پدرم در شرايط كهولت و بيماري است، ناراحت شدم. پدرم نگاهي به من كرد و گفت: چرا ناراحتي؟ من از همه افراد خانواده بيشتر عمر كرده ام و در اين مدت، پنج قرآن پول حرام به اين خانه نياورده ام. پدرم مرد ساده و با ايماني بود كه بيش از اندازه روحانيت داشت.

كيهان: از ميزان سواد پدر و مادرتان بفرماييد.

استاد قبله اي: پدر و مادرم هيچ كدام سواد نداشتند. پدرم شش ساله بوده كه پدرش را از دست داده بود. آن زمان تنها به او ياد داده بودند كه چگونه قرآن بخواند، آن هم نه به صورت درست.

كيهان: پدرتان مالك زمين كشاورزي بودند يا براي ديگران كار مي كردند؟

استاد قبله اي: آن زمان در روستاي ما زمين را اجاره مي دادند و پدرم در زمين هاي كشاورزي اجاره اي كار مي كرد.

كيهان: از خاطرات دوران دبستانتان بفرماييد.

استاد قبله اي: آن موقع ما در شرايط سختي به سر مي برديم. البته وضع عمومي مملكت هم از نظر اقتصادي بد بود. من غالباً از روي كتاب دوستانم درس مي خواندم. چون كتاب نداشتم.

دكتر مرقاتي: استاد قبله اي براي من تعريف كرده اند كه آن زمان مشق ها را پاك مي كردند تا دو باره روي آنها مشق بنويسند.

استاد قبله اي: با اين وجود درس خواند بودم و بحمداله هيچ وقت تجديد نشدم. شايد به همين خاطر بود كه معلمين مدرسه مرا دوست داشتند. يادم هست كلاس اول كه در دبستان فردوسي بودم، يك بار مريض شدم و چند روز مدرسه نرفتم. بعد كه به مدرسه رفتم، اتفاقاً آن روز امتحان بود، معلم به من گفت: به خاطر شما كه مريض بودي امتحان را براي امروز گذاشتم، در حالي كه اين طور نبود، براي خوشحالي من گفت.

استاد قبله اي: من آن جريانات را خودم ديده ام. لازم نبود از كسي بشنوم. آن زمان پاسبان ها اگر يك زن چادري را در كوچه و خيابان مي ديدند، مثل عقابي كه روي شكارش مي كشيدند. وضع خيلي بد و خطرناكي بود و خانم ها فرار مي كردند. مادر من در آن ايام به كلي ارتباطش را با بيرون قطع كرده و خانه نشين شده بود. من نمي توانم آن زمان را درست توصيف كنم. آن زمان نه اجازه عزاداري داشتيم و نه اجازه تشكيل مجالس مذهبي، عزاداري ها همه مخفيانه بود. شيشه پنجره هاي مسجد را با گِل پوشانده بوديم كه نور به بيرون نرود تا مأموران ببينند. خفقان عجيبي بود.

كيهان: مشوق يا مشوقين شما در تحصيل علوم ديني چه كساني بودند؟

استاد قبله اي: در درجه اول پدرم علاقه مفرطي داشت كه من به تحصيلات خودم ادامه بدهم. البته خودم هم به ادامه تحصيل علاقه داشتم، از طرفي عمويم در اين جريان نقش داشت، ايشان به سفارش پدرم مرا به يكي از دوستان روحاني اش معرفي كرد تا پيش او درس بخوانم. آن آقا هم گفته بود كه مدرسه نمازي بازگشايي شده و بايد براي ثبت نام به آنجا بروم.

كيهان: از روحانيوني كه بعد از سقوط رضاخان در بازگشايي و بازسازي مدرسه علميه نمازي در خوي نقش مؤثري داشتند بفرماييد.

استاد قبله اي: در اين زمينه، آيت اله حاج سيدابراهيم علوي، حجت الاسلام شيخ قاسم مهاجر كه از روسيه آمده بود و حاج شيخ علي مجتهدي كساني بودند كه تحت رهبري آيت اله سيدعلي اصغر خويي پدر بزرگ آقا دكتر مرقاتي، كار مدرسه نمازي را سامان دادند و آن را به جايي رساندند كه از اطراف خوي، ماكو، سيه چشمه و قريه ضياءالدين و شهرستان سلماس، طلاب زيادي وارد اين مدرسه شدند و ثبت نام كردند. آيت اله سيدابراهيم علوي به صورت تمام وقت در اختيار طلاب بود، گاهي مي شد كه طلبه اي در موقع مطالعه خوابش مي برد، ايشان شب كه به مدرسه مي آمد، روي او پتو مي كشيد تاس رما نخورد. آقاي علوي از طلبه ها امتحان مي گرفت و وقتي من در امتحان رتبه اول مي شدم، كتابي به عنوان جايزه مي داد و پشت كتاب را با مهر خودش مزيّن مي كرد.يادم هست ايشان جمعه ها بالاي منبر مي رفت و مدرسه نمازي را براي مردم معرفي مي كرد و از طلاب درس خوان هم اسم مي برد و ما را درجه بندي مي كرد و مي گفت: من از همين حالا و اينجا مي خواهم طلاب فاضل را به شما معرفي كنم، چون مي ترسم بعضي از اينها بعداً به هم ظلم كنند. اين تشويق ها در ما بسيار مؤثر بود.

دكتر مرقاتي: اين موضوع چون با علميت استاد قبله اي از همان دوران جواني مرتبط است، ذكر نمي كنند و بنده عرض مي كنم، چون از ايشان شنيده ام. مي فرمودند: من چون از روستا بودم و معروفيتي نداشتم، در همان مقبره كه آقاي علوي منبر رفته بود، از من تجليل كردند. يكي از طلاب ـ آقاي ديلمقاني ـ به آقاي علوي اعتراض كرده بود كه چرا شما از فرزند يكي از علما كه در همين مدرسه درس مي خواند، به اين درجه تعريف نكرديد؟ آقاي علوي هم فرموده بودند: من به علميت طلاب كار دارم، نه به خانواده آنها، مضمون حرفشان اين بود.

استاد قبله اي: آقاي سيدابراهيم علوي در جواب آن اعتراض كننده يك مثل تركي زد كه ترجمه اش اين است: اگر خديجه نميرد، نوه و نتيجه اش را هم خواهد ديد. كنايه از اين كه من آينده را مي بينم كه ايشان چه خواهد شد و به تعبير ديگر، يعني اگر شما هم زنده بمانيد، آنچه را من پيش بيني مي كنم مي بينيد. آقاي علوي مرد روشنفكر و فعالي بود.

كيهان: از درس هايي كه در مدرسه علميه نمازي خوي نزد اساتيد خوانديد بفرماييد.

استاد قبله اي: در مدرسه نمازي صرف مير را نزد همان طلبه معترض ـ آقاي ديلمقاني ـ خواندم، ايشان صرف مير را چننا به ما درس مي داد كه بنده هنوز پس از64 سال تمام عبارت هاي صرف مير را حفظ ام. او مدرس خيلي خوبي بود ولي حيف شد. پدر و مادرش نگذاشتند براي ادامه تحصيل به قم برود و او مجبور شد به تبريز برود، اهل منبر شد و از ادامه تحصيل و پيشرفت علمي باز ماند. به هر حال، بعد از صرف مير، »تصريف« را نزد آخوند ملا غلامعلي خادم حسيني خواندم. او هم مدرس فاضلي بود. »انموذج و صمديه« را نزد حاج شيخ حبيب فراعيني و در دكه ايشان خوانديم؛ مرد باتقوا و با ايماني بود. سهم امام نمي گرفت، دكه اي درست كرده بود و گاهي براي مردم استخاره مي كرد و پولي مي گرفت و براي خودش كار مي كرد. البته نماز هم داشت. »شرايع لمعه« را خدمت پدربزرگ آقاي دكتر مرقاتي مرحوم آيت ا... سيدعلي اصغر خويي خوانديم و بخش ديگرش را نزد آقاي شيخ جابر فاضلي. شرح لمعه را نزد مرحوم آيت ا... سيدعلي اصغر خويي نماينده آيت ا... العظمي سيدالوالحسن اصفهاني مرجع تقليد خوانديم. ايشان مي فرمودند: وقتي از مجف به ايران آمدم، ديدم مدرسه علميه و طلبه اي اينجا نيست و من به تدريج همه چيز را فراموش مي كنم. فكري به نظرم رسيد، هر روز صبح، درست در همان ساعتي كه در نجف براي طلبه ها درس مي گفتم، در يك اتاق خالي، استكان ها را جلو خودم مي گذاشتم و تصور مي كردم آنها طلبه اند و برايشان درس مي گفتم تا مطالب فراموشم نشود.

كيهان: جناب عالي در خوي، ضمن تحصيل تدريس هم داشتيد؟

استاد قبله اي: بله، اتفاقاً حسن طلبگي همين است كه طلبه ضمن تحصيل تدريس هم مي كند. من اگر سيوطي خوانده ام، معالم گفته ام و اگر رسائل خوانده ام. مكاسب گفته ام، تا اين كه به سال1325 رسيديم، آن زمان مادرم فوت كرده بود، به همين خاطر از پدرم اجازه گرفتم و به قم رفتم.

كيهان: با توجه به اين كه حوزه معتبري در خوي بود و اساتيد برجسته اي داشتيد، چرا در همان زادگاهتان ادامه تحصيل نداديد؟

استاد قبله اي: درس شرح لمعه ما كه تمام شد، آذربايجان سقوط كرد، يعني توده اي ها با اسم ديگري به آنجا آمدند و پيشه وري آذربايجان را با كمك روس ها گرفت و ما به دردسر افتاديم. اوضاع از زمان رضاخان هم بدتر شد. فداييان آنها ما را اذيت مي كردند و دائم مي گفتند: شما جاسوس انگليس ها هستيد! بعد تصميم گرفتند همه طلبه ها را به سربازي ببرند. يادم هست كه آقا سيدابراهيم علوي جلو آنها را مي گرفت و مي گفت: اينها بايد درس بخوانند، اما آنها هر روز فشار بيشتري مي آوردند. يكي از فداييان پيشه وري كه همسايه ما بود و به پيشه وري پيوسته بود، يك روز مأمور جلب من شده بود؛ ـ آن زمان به افراد وابسته به پيشه وري فدايي مي گفتند ـ او به طور مخفيانه به من گفت: بهتر است از خوي بروي و گرنه تو را به سربازي مي برند. من ديدم عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد. اين بود كه تصممي گرفتم به قم بروم. در قم ابتدا در حجره يكي از همشريانم مهمان شدم، بعد در دارالشفا با يك طلبه همداني هم حجره شدم. بعد از مدتي پدر آقاي مرقاتي هم كه در مدرسه نمازي خوي دوست و همدرس ما بود به آنجا آمد و سه نفر شديم. جاي ما كوچك بود و ناچار اتاقي در خارج از حوزه در محله عشقعلي اجاره كرديم.

كيهان: آن زمان هنوز مجرد بوديد؟

استاد قبله اي: وقتي به قم رفتم مجرد بودم و21 سال داشتم، دو سال در قم بودم و بعد به خوي برگشتم و ازدواج كردم و مجدداً به قم برگشتم.

كيهان: يكي از ويژگي انسان هاي با ايمان و حقيقت دوست، حق گذاري و سپاس از كساني است كه حقي بر آنها دارند. حضرت عالي در مقدمه كتاب »آيات الاحكام« از همسر و صبيه تان به نام تشكر كرده ايد و اين، كار ارزنده است.

استاد قبله اي: صبيه من، همسر آقاي دكتر مرقاتي، فوق ليسانس ادبيات عرب و ويراستار خوبي است. ايشان ضمن ويراستاري آثارم، منابع كارهاي مرا هم براي اطمينان تطبيق مي كند و اگر اشتباهي داشته باشم، با مراجعه به منبع تصحيح مي كند.

دكتر مرقاتي: انصافاً اگر همراهي هاي همسر استاد علي الخصوص در دوران طلبگي كه دوران دشوار و بي پولي است نبود، استاد به جايگاه علمي امروز نمي رسيدند. اين خانم بزرگوار چون از يك خانواده علمي و متدين بود، گر چه متأسفانه خودش موفق نشده بود درس بخواند اما جايگاه علم و عالم را خوب تشخيص داده بود و در همه سختي ها صبوري كرده و انصافاً در همدلي با استاد سنگ تمام گذاشته و واقعاً جا داشته كه استاد هم از ايشان به نيكي ياد كند.

استاد قبله اي: من در دوران طلبگي و بعد از آن، خيلي سختي كشيده ام، باور كنيد اگر بخواهم بگويم خودش يك روضه است؛ اما خانواده ام هيچ وقت براي معيشت و مسكن و مسائل ديگر، مرا به كارهاي ناروا وادار نكردند. به همين خاطر است كه تا حالا اين سختي ها در من اثر نگذاشته است. باور كنيد سالم بودن زندگي من از اين جهت است كه همسر و بچه هاي من خوب بوده اند. ما16 سال در خانه اي زندگي كرديم كه گچ ديوارهايش ريخته بود و كاهگل ها بيرون زده بود و در بعضي جاها آجرها پيدا بود، اما خانواده ام هيچ وقت نگفتند اينجا را تعمير كن، يا آنجا را رنگ بزن؛ در حالي كه خويشان خانم وضعشان خوب بود و امكانات داشتند، اما خانواده ام هيچ وقت زندگي ها را مقايسه نكردند.

كيهان: استاد! لطفاً درباره مفهوم فاميلي خودتان و همين طور فاميلي همسرتان »مرقاتي« توضيح بفرماييد.

استاد قبله اي: مأموران ثبت احوال، گاهي آدم هاي باذوقي بودند و بعضي وقت ها به تناسب شغل، حالت و يا آثاري كه انسان داشت، فاميلي خاصي را برايش انتخاب مي كردند. پدربزرگ آقاي دكتر مرقاتي كتابي نوشته بود به نام »مرقاه التقي« مي دانيد كه »مرقاه« يعني وسيله ترقي. مأمور ثبت احوال هم با توجه به شهرت اين كتاب، فاميلي مرقاتي را برايشان انتخاب كرده بود. يا مثلاً از پدر من پرسيده بودند پدرت چه كاره بود؟ گفته بود: روحاني، به ما فاميلي قبله اي دادند.

كيهان: در قم درس ها را از كجا شروع كرديد و از محضر چه كساني بهره برديد؟

استاد قبله اي: درس ها را از »رسائل« شروع كرديم و بعد »مكاسب« را خوانديم. آن زمان رسائل را مرحوم آقاي سلطاني پدر خانم مرحوم حاج احمد آقا به امر آيت ا... العظمي بروجردي شروع كرده بود. اين درس فوق العاده خوب و شنيدني بود. درس مكاسب را نزد مرحوم آقاميرزا محمد مجاهدي خوانديم. رسائل، مكاسب نزديك به پايان بود، آقاي مجاهدي جلد اول كفايه را به ما تدريس كرد. جلد دوم را نزد مرحوم آيت ا... العظمي مرعشي نجفي خوانديم، در حين خواندن كفايه، به درس خارج آيت ا... حجت هم مي رفتيم. من از درس آيت ا... حجت خيلي لذت مي بردم و هر چه ايشان گفته، همه را نوشته ام. در قم، درس مكاسب شيخ صادق فراحي هم كه از شاگردان آيت ا... حجت بود مي رفتم. در درس اصول آيت ا... العظمي بروجردي هم شركت مي كردم. وقتي آيت ا... سيدابراهيم علوي به قم آمد، بنده و پدر آقاي دكتر مرقاتي را با دو نفر ديگر از استادان حوزه آشنا نمود و به اصطلاح ما را به اين دو استاد سفارش كرد؛ يكي حضرت امام خميني(ره) و ديگري مرحوم محقق داماد. آن زمان امام خميني اصول فقه مي گفت و ما خدمت ايشان بوديم تا اين كه درس ما رسيد به جايي كه ما دلمان مي خواست آن قسمت را بنويسيم ـ مسأله جبر و تفويض ـ گويا آيت ا... سبحاني آن را در دو جلد نوشته است. به هر حال، يك دوره كامل اصول فقه را هم خدمت محقق داماد رفتيم.؟

كيهان: چند سال در قم تحصيل كرديد؟

استاد قبله اي: من9 سال در قم بودم و بعد به نجف رفتم.

 . . .

يك روز من از آيت ا... خويي پرسيدم: در حاشيه كتاب رسائل، حاشيه اي است از ملاعلي خويي، ايشان كيست؟ آقاي خويي فرمودند: ملاعلي خويي يكي از شاگردان برجسته شيخ انصاري و فرد مورد توجه ايشان بوده و بعد داستاني نقل كرده و گفتند: يك روز ملاعلي خويي به منزل شيخ انصاري وارد مي شود. اصحاب شيخ او را كه مي بينند مي گويند: خيلي خوش آمدي، به جا آمدي! جناب شيخ به هم ريخته است و هيچ كس جرأت حرف زدن با او را ندارد و خيلي گرفته است. ملاعلي وارد اتاق جناب شيخ مي شود و مي پرسد: چه شده است؟ جناب شيخ مي گويد: رسائل من به دست يكي از روحانيون اصفهان افتاده و او بدون اين كه بفهمد من چه گفته ام بر رسائل من، صفحه به صفحه از اول تا آخر اعتراض و ايراد نوشته و ناراحتي من از اين جهت است كه نكند من هم اينطور باشم و مثل او اقوال فقهايي را كه نقل و رد كرده ام، درست نفهميده باشم. ملاعلي گفته بود: آن آقاي اصفهاني زير كرسي نشسته، قليانش را مقابلش گذاشته، پكي به قليان زده و قلمي روي كاغذ گذاشته و چيزي نوشته، اما شما اينجا در مكاني درس مي دهيد كه بين شاگردان شما دست كم30 نفر مجتهد نشسته است، اگر شما چيزي را احياناً اشتباه كنيد، بالاخره يكي از آنها مي فهمد و خواهد گفت: آقا! اين طور نيست. جناب شيخ اين استدلال ملاعلي را كه مي شنود خوشحال مي شود و او را دعا مي كند.

كيهان: اصلاً علماي جا افتاده مطالبشان را قبل از اينكه به صورت كتاب منتشر كنند، در جمعي از متفكرين مطرح مي كنند تا ايراد بگيرند و اشتباهاتش را برطرف كنند.

استاد قبله اي: زماني كه ما به نجف رفتيم، آيت ا... خويي حاشيه عروه الوثقي را مي نوشت و هيأتي داشت مركب از شاگردان برجسته اش و آنها در جلسه خصوصي، آن مباحث را مطرح مي كردند. آقاي خويي از همة آنها نظرخواهي مي كرد و عاقبت هم نظر خودش را مي داد و يا نظر آن هيأت را مي پذيرفت. بقيه مراجع هم همين طور هستند، اصحاب فتوا دارند. اين طور نيست كه خودشان تنها نظر بدهند. اما ما طلبه ها به خودمان اجازه مي دهيم به بزرگان هر چه مي خواهيم بگوييم.

كيهان: آنچه كه مسلم است، ما متن مدوني كه از اسلام در دست داريم، همين فقه با همه اشكالات آن است و هيچ چيز هم مثل فقه در جامعه كاربرد ندارد. موضوع اين است كه عده اي گوشش دشمني خاصي با فقه دارند. البته خوب است كه علوم ديگر ما هم مدون شود. ما نياز داريم كه اخلاق و آداب اجتماعي مان هم مدون شود.

دكتر مرقاتي: خوشبختانه يكي از ويژگي هاي استاد قبله اي اين است كه به عنوان يك فقيه، فقه را از غربت بيرون آورده و آن را با روش علمي در دانشگاه هاي كشور مطرح كرده اند تا دانشجوي حقوق ما آگاه شود كه چه ارتباطي بين فقه و حقوق ما هست. استاد در اين مسير چهار كتاب نوشته اند و اين اثار را با متدولوژي خاصي كه در حقوق وجود دارد عرضه كرده اند. در كتاب آيات الاحكام، ايشان همان تقسيم بندي خاصي را كه اهل حقوق دارند اعمال كرده اند و آنجا به آياتي استناد كرده اند كه كسي تا به حال نگفته است. كه اين حكم از اين آيه استنباط مي شود. الان اساتيد و دانشجوياني كه به آثار استاد مراجعه مي كنند مي گويند: عجب! در فقه ما چنين چيزهايي هم بوده است؟

كيهان: از سفرتان به نجف بفرماييد، آيا آنجا هم ادامه تحصيل داديد؟

استاد قبله اي: حقيقت اين است كه من همراه با خانواده ام و به قصد زيارت به نجف رفتم، نه به قصد اقامت، ما حتي يك زيرانداز هم با خودمان همراه نبرده بوديم. تنها يك چمدان همراه داشتيم. بنا بود زيارت كنيم و به قم برگرديم؛ اما تقدير به گونه ديگري رقم خورد. بعد از زيارت، خدمت آقاي خويي رفتيم. كيفيت برخورد آقاي خويي مرا جذب ايشان كرد، بعد به خانه ايشان رفتيم. برخوردش خيلي مهربانانه و خوب بود و بعد پيشنهاد كرد آنجا بمانيم.

كيهان: آيت ا... خويي را قبلاً ديده بوديد؟

استاد قبله اي: بله، ايشان يك بار به قم آمده بود و در آن سفر ديده بودم. بار دوم كه در نجف به ملاقاتشان رفتم، به من گفت: پير شده اي، برخوردش اين طور صميمانه بود. بعد به من گفت: مي داني كه من اهل تعارف نيستم، شما اينجا در نجف در خانه من بمانيد، مخدرات بروند با مخدرات و شما هم با من، يك روز هم به من و پدر اقاي دكتر مرقاتي گفت: من از نجف سير شده ام، مي خواهم از اينجا بروم، اذيتم مي كند، بعد بلافاصله گفت: اما شما غصه نخوريد، هر جا بروم شما را هم با خودم مي برم. مهربان بود. و علاقه خاصي به همشهريانش اهالي خوي داشت و خيلي عاطفي بود. به هر حال اين طور شد كه آنجا مانديم و ايشان دستور داد محلي براي ما پيدا كردند و ماندگار شديم.

كيهان: چند سال در نجف مانديد؟

استاد قبله اي: ما سه سال در آنجا بوديم.

كيهان: آقاي مرقاتي دوستتام هم به نجف آمدند؟

استاد قبله اي: بله، ايشان هم با مادر و اهل بيت آمده بودند. ابتدا به خانه ما آمدند، اما صاحب خانه اجازه نداد آنها پيش ما بمانند تا اين كه بعد از دو ماه مجبور شديم جاي ديگري اتاق بگيريم.

كيهان: در نجف درس هاي حوزوي را ادامه داديد؟

استاد قبله اي: بله، در نجف به درس فقه و اصول آيت ا... خويي مي رفتيم. درس آيت ا... حكيم هم مي رفتيم. ايشان آن زمان مستمسك عروه الوثقي را نوشته بود و يك جلدش ناقص بود. آيت ا... حكيم فقط فقه مي گفت، اصول نداشت. آنجا آقا سيدعبدالهادي شيرازي هم بود كه بعد از عمل جراحي چشم در تهران نابينا شده بود، اما با همان حالت درس مي گفت و درس خوبي هم مي گفت. علامه طباطبايي از حيث علم او را بر همه مقدم مي دانست و خيلي به او اعتقاد داشت.

كيهان: چه سالي از نجف به ايران برگشتيد؟

استاد قبله اي: من سال36 به طور موقت و براي ديدار دوستان و خويشان به ايران آمدم، اما ديگر نتوانستم به نجف برگردم. چون وضع عراق خراب شده بود و بعثي ها مردم را ناراحت كردند. من هم صلاح ندانستم كه به نجف برگردم، اين بود كه مجدداً به قم رفتم.

كيهان: در قم چه فعاليتي داشتيد؟

استاد قبله اي: در قم باز هم درسها را ادامه دادم. به درس آيت ا... العظمي گلپايگاني و حضرت امام(ره) و آقاي شريعتمداري رفتم. حضرت امام(ره) در آن موقع اصول فقه مي گفتند.

دكتر مرقاتي: حاج آقا قبله اي آن موقع تدريس هم داشتند و با آقايان: مكارم شيرازي، سبحاني و اعتمادي هم دوره بودند از جهت تدريس.

كيهان: استاد! در قم چه مطالبي تدريس مي فرموديد؟

استاد قبله اي: من آن موقع به همشريانم و همين طور به طلبه هاي ماكويي و سلماسي كه مرا مي شناختند مكاسب مي گفتم. اين كلاس هم خود تشكيل شد، نه اين كه من دخالتي داشته باشم.

دكتر مرقاتي: حاج آقا قبله اي كاري در دست تأليف دارد و آنجا آراء غيرمشهور علمين شريفين، حضرت امام(ره) و آقاي خويي را تبيين كرده اند و در پانوشت هم آراء خودشان را نوشته اند. آنجا مباني استدلال هاي حضرت امام(ره) را هم از كتاب هاي ديگري پيدا كرده و نوشته اند. كار عميقي است.

كيهان: استاد! چه شد كه از قم عازم تهران شديد، آيا مسووليت خاصي را در جايي پذيرفته بوديد؟

استاد قبله اي: همانطور كه عرض كردم، سفر من از قم به تهران، در درجه اول به اصرار خانواده ام بود. به همين خاطر سال46 به تهران آمدم و اينجا ماندگار شديم.

دكتر مرقاتي: اجازه بدهيد در اين مورد نكته اي عرض كنم. ظاهراً به نظر مي رسد قم بايد مدرس برجسته اي مثل حاج آقا قبله اي را به خوبي جذب مي كرد و نگه مي داشت و اين طور نمي شد كه فشار اقتصادي ايشان را ناگزير از آمدن به تهران كند؛ اما من معتقدم اين سفر، تحقق همان پيش بيني و آرزوي خاص پدر ايشان و خوابي كه ديده بود. واقعاً هم اگر استاد به تهران مي آمدند، شايد اصلاً در وضعيت امروز نبودند. پدرم كه همدرس ايشان بود، به خوي رفت و خيلي هم زحمت كشيد ولي خوي آن زمان شهر كوچكي بود، آنجا رشدي براي حاج آقا وجود نداشت. پدرم تنها در حد تبليغ دين در يك محدوده كوچك ماند ولي حاج آقا قبله اي به تهران آمدند. درست است كه10 سال خسران ديدند و مثلاً امام جماعت يك مسجد كوچك يا يك هيأت مختصر را داشتند، اما بعداً كه انقلاب اسلامي پيروز شد يكي از بركاتش اين بود كه شخصيت ايشان كشف شد و بحمدا... حالا كمتر قاضي را سراغ داريم كه در حوزه ها يا دانشگاهها درس استاد قبله اي را نديده باشد و يا از آثار ايشان چيزي نياموخته باشد، در حالي كه اگر به خوي مي رفتند، شايد تنها يك روحاني محلي بودند. من مي خواهم بگويم، حتماً مصلحت و نعمتي در آن بوده كه به تهران آمدند. اين موضوع هم كه مي فرمايند: كار بايد بيايد مرا پيدا كند، واقعاً در مورد ايشان مصداق پيدا كرده. خودشان مي فرمودند: سال ها قبل از ورود به دانشگاه، سيدي كه اهل خوي و در مدرسه شيخ عبدالحسين تهران بوده، به من گفت: شما آمادگي داريد كه براي طلبه هاي جديدالورود از روي رساله علميه فارسي يك درس احكام بگوييد؟ حاج آقا مي پذيرند. بعد از مدتي طلبه ها مي گويند: بيان آقا خوب نيست و ما نمي توانيم استفاده كنيم و آن كلاس هم تعطيل مي شود. حاج آقا10 سال هم در مسجد قبله كه در بازار جوراب فروشان تهران است، تنها نماز مي خوانده، آنها مقام علمي ايشان را نمي دانستند، خودشان هم چيزي نمي گفتند، تا اين كه به تدريس رسائل و مكاسب و لمعه و اصول در مدرسه مروي "شهيد بهشتي" مي پردازند، مدتي بعد صبيه ايشان در روزنامه آگهي وزارت علوم را مي خواند كه اعلام كرده بودند خبرگان بدون مدرك دانشگاهي مي توانند امتحان بدهند و وارد دانشگاه شوند. حاج آقا قبله اي مي روند و ثبت نام مي كنند. آقاي دكتر احمدي رئيس انتشارات سمت مي گفتند: حاج آقا قبله اي با تواضع تمام آمدند و در آن سن و سال امتحان دادند و وقتي من با ايشان صحبت كردم، ديدم عالم ارزشمندي است. به هر حال، حاج آقا در دو مرحله، ابتدا براي فوق ليسانس و بعد دكتري رساله مي نويسند و در مرحله دكتري براي تدريس وارد دانشكده مي شوند و به عنوان عضو هيأت علمي دانشكده علوم قضايي در آنجا به تحصيل مي پردازند، ايشان هميشه به صبيه شان كه همسر بنده است مي گويند: دخترم! باز هم تو بودي كه كاري براي من پيدا كردي و گرنه من نمي توانستم كاري براي خودم پيدا كنم.

استاد قبله اي: 22 سال است كه بنده در دانشكده علوم قضايي تدريس مي كنم و حالا پايه ام20 است، چون سال هاي اول و دوم قراردادي بودم.

كيهان: جناب دكتر تقي زاده، تقاضا مي كنيم از نحوه آشنايي تان با استاد قبله اي بفرماييد.

دكتر علي تقي زاده: بسم ا... الرحمن الرحيم. بنده در مقطع ليسانس، دانشجوي دانشكده اي بودم كه حضرت استاد قبله اي عضويت آنجا را داشتند. چند سال هم در دانشكده علامه طباطبايي افتخار همكاري با ايشان را داشتم.

كيهان: از ويژگي هاي اخلاقي و سلوك استاد با دانشجويان بفرماييد.

دكتر تقي زاده: بنده در طول زندگي ام انسان هاي عالم و متخصص فراواني ديده ام و در خدمت شخصيت هاي اخلاقي هم بوده ام، ويژگي استاد ارجمند آيت ا... قبله‌اي در اين است كه دانش گسترده و عميق خود را در نهايت تواضع در اختيار ديگران قرار مي دهد. از كلام و بيان ايشان كوچكترين بوي غرور و تكبر به مشام نمي رسد.

استاد قبله اي، همان طور كه در دانش فقه به مرتبه اجتهاد نايل آمده، اخلاق متعالي هم ملكه نفساني ايشان شده است. من بعيد مي دانم كسي چند ساعتي در محضر استاد باشد و مجذوب علم و اخلاق اين بزرگوار نشود. نكته اي كه بايد در اينجا عرض كنم اين است كه معمولاً چنين انسان هاي ارزشمندي به جهت بي ادعايي و استغناي طبع، هيچگونه اقدامي براي معرفي خود به جامعه نمي كنند، در نتيجه، جامعه از شخصيت آنها بي خبر مي ماند و اين امر، شايد خسراني غيرقابل جبران باشد. خوشحالم كه مجله وزين كيهان فرهنگي از ساليان دور تا حالا توانسته است اين خلأ را به نحوي جبران كند و اين گونه چهره هاي علمي، متواضع و كمتر شناخته شده را به جامعه معرفي كند.

كيهان: حضرت عالي بارزترين ويژگي استاد قبله اي را در چه چيزي ديده ايد؟

دكتر تقي زاده: به نظر بنده بارزترين ويژگي آيت ا... قبله اي حضور ذهن فوق العاده در مسايل فقهي، بويژه ارائه راهكارهايي كاربردي بنده با ايشان در چند سال گذشته در دانشكده حقوق دانشگاه علامه طباطبايي اين فرصت را پيش آورد كه در جمع اساتيد، پرسش هاي فقهي مربوط به حقوق مدني و جزايي را در محضرشان مطرح كنيم، پاسخ هاي دقيق و جامع ايشان، در همه موارد بدون اغراق رهگشا بود. جالب اينكه ما پس از دريافت پاسخ استاد، قانع مي شديم و موضوع را خاتمه يافته تلقي مي كرديم، ولي ايشان در جلسات بعد، پس از تأمل بيشتر، باز هم زواياي جديدي از مسائل را براي اساتيد مطرح مي كردند. اين تعبير خود ايشان است كه مي فرمودند: اگر كسي از بنده سؤالي بكند و پاسخ آن را ندانم، تلاش مي كنم تا پايان همان روز، با مراجعه به منابع، به پاسخ برسم و بعد به استراحت بپردازم. بنده اگر بخواهم استاد را در عبارت كوتاهي توصيف كنم، بايد بگويم: آيت ا... قبله اي، آيتي از دانش، معرفت و اخلاق است.

كيهان: استاد! آثار شما، به ويژه چهار كتابي كه درباره ارث، قواعد فقه، آيات الاحكام و علم اصول در فقه و قوانين موضوعه نوشته ايد، صبغه آموزشي و دانشگاهي دارند و با شيوه علمي نوشته شده اند، چگونه به اين شيوه رسيدند؟

استاد قبله اي: همانطور كه عرض كردم بنده20 سال است كه در دانشگاه ها درس مي دهم و به تدريج شيوه بيان دانشگاهي را آموخته ام. من حقوقدان نيستم، اما مواد قانون را مطالعه كرده ام و آثار آموزشي ام را مطابق قانون مدني و كيفري نوشته ام و انتقاداتي هم نسبت به برخي از مواد قانون مدني در موضوع مجازات اسلامي دارم كه آنها را نوشته و توضيح داده ام كه چرا آن موارد با فقه و فكر ما جور در نمي آيد. كتاب آيات الاحكام را در14 فصل نوشته ام كه هشت فصل آن مربوط به قانون مدني است. قانون مدني(1) هم مربوط به حمايت از اشخاص و محجورترين است. من آنجا در اين خصوص آياتي از قرآن مجيد را آورده ام تا نشان بدهم كه اين گونه مطالب هم در قرآن هست و منحصر به قانون مدني نيست.

كيهان: استاد! مورد خاصي از قانون مجازات اسلامي در ذهنتان هست كه نسبت به آن نقد اصلاحي داشته باشيد؟

استاد قبله اي: بله، مثلاً ماده112 و113 قانون مجازات اسلامي مجازات كودكان را تا74 ضربه شلاق تعزيري تعيين مي كند. من اين را رد كرده ام و در مقاله اي نوشته ام: اين كه شما مي گوييد تا74 ضربه شلاق، اين را هيچ كس نگفته است، نه روايت و نه فقيه. حضرت امام(ره) هم در تحريرالوسيله فرموده اند: تعزير كودكان، تأديب است و مانند بزرگسالان نيست. روايت هم مي گويد: آنها را تأديب كنيد. حضرت علي(ع) هم وقتي تأديب مي كرد،10 ضربه شلاق بيشتر نمي زد و تازه شلاق را هم از وسط مي گرفت و مي زد و مي دانيد كه ضربه شلاق در اين صورت خيلي سبك مي شود و10 ضربه اش به اندازه پنج ضربه شلاق براي كودك نوشته ايد و بعد هم آن در قانون آورده‌ايد؟!

كيهان: به نظر جناب عالي مجازات زندان چه جايگاهي در فقه و قضاي اسلامي دارد، آيا مي توان از زندان به عنوان يك عامل تنبيهي بازدارنده ياد كرد؟

استاد قبله اي: بنده در يكي از مقالاتم نوشته ام كه براي زندان هيچ دليلي پيدا نكرده ام. مگر در چند مورد خاص. اين كه مي گويند: تعزير چند نوع است: تازيانه، زندان و جريمه نقدي، بنده دليلي براي اينها پيدا نكرده ام. به نظر من زندان مجازاتي فردي نيست، تنها مخصوص مجرم هم نيست، اگر مجرمي را زنداني كنند، تنها او را مجازات نكرده اند، خانواده او را هم مجازات كرده اند، گاهي زن و فرزند زنداني، بي سرپرست مي مانند و به فساد كشيده مي شوند. ماندن آنها بدون سرپرست فاجعه بار است. زندان مجازاتي است كه انسان نمي تواند آن را تجويز و يا امضا كند. زندان بايد جانشيني داشته باشد. من هم در آن مقاله ام نوشته ام كه زندان، هم مفاسدي دارد، هم هزينه هايي براي دولت دارد؛ از اينها گذشته، نيروهاي انساني جامعه را راكد مي گذارد، خصوصاً آنها كه به خاطر ناداري به زندان افتاده اند و آدم هاي شروري هم نيستند. مثلاً كسي مرتكب يك قتل خطايي شده و پول ندارد ديه را بپردازد و به همين جهت در زندان مانده است. خب، اين آدم اگر آزاد بود، مي توانست به دولت و جامعه خدمت كند، اما وقتي او را در زندان نگهداشته اند، زنداني بودنش نه نفعي به حال متوفا دارد و نه ديگران از او سودي مي‌برند. از طرفي، نگهداري او در زندان براي دولت هزينه دارد.

تجربه شده است كه در زندان، آدم هايي كه شرور نيستند، شرور مي شوند و شرورها شرورتر، و چه تعداد معتاد از اين طريق به وجود آمده است تنها خدا مي داند.

يكي از دوستانم كه مدتي رئيس زندان شده بود نقل مي كرد كه در برخي از زندان ها به خاطر كمبود جا، زندانيان شب ها پهلو به پهلوي هم مي خوابند، خب، اگر دو نفر جوان زنداني مدت ها همين طور بخوابند، چقدر فساد به وجود خواهد آمد؟ زندان هيچ خوب نيست.

كيهان: آيا جايگزيني هم براي زندان منصور است كه در عين حال بزهكاران را هم نسبت به بزه و جرم گستاخ نكند؟

استاد قبله اي: چندي پيش در دانشكده علوم قضايي سميناري در مورد جانشين زندان گذاشته بودند كه متأسفانه من آنجا حضور نداشتم. شنيدم كه شخصي آنجا درباره جانشين زندان، پيشنهادي كرده بود كه ظاهراً بعداً بعضي از اساتيد در دفتر دانشگاه به پيشنهاد او خنديده بودند، او گفته بود: مجرم را در خانه اش زنداني كنيد. به نظر من اين پيشنهاد خوبي است. چند وقت پيش من به خاطر شكستگي پاهايم مدتي در يك اتاق در خانه تنها مانده بودم و به وضوح احساس مي كردم كه زنداني بودن انسان آن هم در خانه خودش چقدر سخت است! باور كنيد زنداني شدن در خانه از زنداني شدن در زندان دولتي خيلي سخت تر است. من مي گويم اين پيشنهاد خوبي است، اين كار شايد تنها يك مشكل داشته باشد و آن اينكه ممكن است زنداني از خانه بيرون برود و كنترلش دشوار باشد، در حالي كه اين مشكل را هم مي شود با بستن دستگاهي به پاي زنداني حل كرد ـ اين كار در خارج انجام شده است ـ در اين صورت فرد، هم زنداني است و هم نزد خانواده اش، هزينه اي هم براي دولت در بر ندارد. از همه مهمتر اين كه زنداني در محيط خانه از بدآموزي هاي محيط زندان به دور است. به هر حال، من فكر مي كنم اين پيشنهاد، جايگزين خوبي براي زندان هاي فعلي است.

كيهان: در اين صورت آيا ترس مجازات زندان كه خودش عامل بازدارنده از بسياري از بزه ها و جرم‌هاست نزد تبهكاران از بين نمي رود؟

استاد قبله اي: ببينيد! ما صد در صد نمي توانيم در قضا به مراد مطلوبمان برسيم، ما بايد افسد و فاسد را در نظر بگيريم و ببينيم فاسد كدام است، آن را فداي افسد كنيم. مثلاً شما طلاق را ملاحظه كنيد، طلاق يك مسأله فاسدي است، با وقوع طلاق، عرش خداوند مي لرزد. فرموده اند: خداوند دوست دارد خانه اي را كه در آن نكاح باشد، ازدواج باشد و دشمن دارد خانه اي را كه در آن طلاق باشد، اما در عين حال، فرموده اند: طلاق جايز است؛ به خاطر اينكه اگر طلاق نباشد، مفسده اش بيشتر است. به همين دليل خواسته اند مفسده بيشتر را با مفسده كمتر دفع كنند. بله، ممكن است بعضي ها كه در شرايط فعلي از ترس زندان خيلي از كارهاي بد را انجام نمي دهند، در آن صورت فساد و تبهكاري كنند، اما اين كم است، اگر هم كم نباشد، ضرر آن طرف بيشتر است. ما بايد ببينيم كدام كار مفسده اش كمتر است، آن را بپذيريم، اما هيچ كاري بدون مفسده نيست. مثلاً طلاق، الان مي گويند: خيرين بيايند كمك كنند و پول بدهند تا كساني كه مرتكب قتل خطايي شده اند يا توانايي پرداخت ديه را ندارند و يا به علت نداشتن وجه مهريه همسرشان به زندان افتاده اند، ازاد شوند. خب، اين هم مفسده دارد، ممكن است جرم زا هم باشد، اما مفسده در زندان ماندن آنها بيشتر است.